با فاطیما بهارمست اولین بار که باهم کار کردیم سال ۹۴ رپرتوار منولوگ کارگاههای خانم نغمه ثمینی بود. اینجوری بود که دانشجوهای هردوره کارگاه نمایشنامه نویسی خانم ثمینی تو دانشکده هنرهای زیبا باید یه منولوگ مینوشتن و خودشون هم کارگردانی میکردنو بعد خانم ثمینی کمک میکرد که اجرا برن. من و فاطیما تو یکی از این منودرامها بازی میکردیم.
وقتی کارگردان به من گفت فاطیما بازی کنه من تصوری از بازیش نداشتم و واقعیتش فکر هم نمیکردم که بازیگر خوبی باشه اما اولین جلسه تمرین انقدر خوب و مسلط بود که از منی که در جریان نوشتن متنش هم بودم جلوتر بود. اونجا اولین بار بود که فهمیدم چه بازیگر خوبیه.
بعد باهم سر پایاننامه دوست مشترکمون همبازی شدیم یه نمایش عروسکی بود به اسم «پسر کله صدفی» که جفتمون صدای عروسک میگفتیم. اونم تجربه جالبی بود.
تا اینکه شهاب مهربان یه کاری میخواست شروع کنه به اسم «در» که قرار بود تو سالن ارغنون سابق اجرا بره. ما نزدیک به چهارماه بکوب تمرین کردیم و اجرا رفتیم و من خودمخیلی اون اجرا رو دوست داشتم.
بعد باهم سر چندین نمایش برای جشنواره دانشگاهی کار کردیم که یهسریشون اجرا رفت یه سریشون نه. یکی از اون کارها «تلورانس» پویا سعیدی بود که اونجا برای همهمون تجربه جالبی بود چون کار کمدی ای داشت که من دوسش داشتم اما توی اجرا شکل نگرفت ولی من باز هم همون شکل نگرفتهاش رو هم دوست داشتم. ما سر خیلی اجراها باهم پارتنر بودیم که خیلی طولانیه ، یعنی بخوام بشمرم قطعا حوصلهتون سر میره. از اونجا که سه تا کار بازیگر من بوده میرم سر اصل مطلب اونجا
... دیدن ادامه ››
که اولین بار برای من بازی کرد یعنی نمایش «راندوو». نمایشنامه راندوو در ورژن اولیه یک نمایش تک صحنهای دونفره بود که من برای اجرای عموم نوشتم که قرار بود فاطیما و یکی دیگه از دوستامون بازی کنه. اون دوستمون بنا به دلایلی نتونست بازی کنه و من تصمیم گرفتم تو جشنواره دانشجویی شرکت کنم و بعد اجرا برم. نمایش رو برای جشنواره دانشجویی آماده کردم فاطیما و آبان حسینآبادی بازی میکردن که توی بازبینی دوم رد شد. بعد رفتم برای اجرا عمومش توی سالن مولوی و فیلم کار رو دادم به مدیریت سالن مولوی از کار خوشش اومد و بهم اجرا داد. توی این کار فاطیما به شدت از نقشی که بازی میکرد دور بود اما انقدر تلاش کرد که در نهایت به چیزی رسیدیم که هم خودش راضی بود هم من. و این اولین تجربه همکاری ما به عنوان بازیگر و کارگردان بود.
بعد توی اجرای نمایش راندوو بودیم که فاطیما بهم نقاسیهای ادواردهاپر رو نشون داد و گفت ببین چقدر هرکدوم از اینا قصه داره و بعد من شروع کردم برای هرنقاشی هاپر قصه نوشتم و بعد یه ایده داشتم که با این ادغام شد و نمیدونم چی شد که شد نمایشنامه “هرآنچه دوست داری از دست خواهی داد” . تجربه دوممون بود که فاطیما برای من بازی میکرد و چقدر شیرین بود چون دیگه قلقهای من و سلیقه ی من رو فهمیده بود برعکس راندوو که خیلی منو اذیت کرد توی هرآنچه من شاید کلا ۱۰ تا نکته بهش نگفتم و واقعا هم درخشان بود توی اون کار.
واما “حرفهای” وقتی با مجید فرهنگ داشتیم راجع به قصه و طرح حرفهای حرف میزدیم که اول اسمش ویتنام بود که بعدا میگم چی شد که شد حرفهای من یک نمایش کاملا مردانه میدیدم اما هرچی رفتیم جلوتر دیدم دنیای مردانه به تنهایی جذابیت دیدن نداره و توی جامعهی ما نشون دادن دنیای مردانه هم آسونترین کاره که من انتخابم معمولا کار آسون نیست پس تصمیم گرفتم “الیزابت تیلور” رو به قصه اضافه کنم شخصیت الیزابت تو متن بود اما مرد بود و من تصمیم گرفتم زن باشه.
وقتی متن رو نوشتم اولین نفری که متن رو خوند فاطیما بود و بهش گفتم میخوام الیزابت و تو بازی کنی . تو ورژنهای اولیهی متن الیزابت نقش بلاتکلیفی بود و بعد با کمک خودش تونستیم این الیزابت تیلور رو بسازیم.
فاطیما ، شجاعترین بازیگریه که میتونم تصور کنم چون همیشه برای هر نقشی آمادهاست و از هیچ چالشی نمیترسه.
خوشحالم بازهم بهم اعتماد کرد و الیزابت تیلور رو ساخت و بازی کرد.