بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقدِ حالِ ماست آن
بود شاهی در زمانی پیش از این
مُلک دنیا بودش و هم مُلک دین
اتّفاقاً شاه روزی شد سوار
باخواص خویش از بهرِ شکار
یک کنیزک دید شه برشاهراه
شدغلام آن کنیزک، پادشاه
مرغ جانش در قفس چون میتپید
داد مال و آن کنیزک را خرید
چون خرید او را و برخوردار شد
آن کنیزک از قضا بیمار
... دیدن ادامه ››
شد…
عشق پدید می آید و هر چه را که هست از میان میبرد…عشق واقعی در حقیقت نوعی رنج کشیدن است و عاشق در وادی طلب معشوق بسیار سختی میکشد…
این نمایش برداشتی از این قصه مثنوی مولاناست که با دراماتورژی جان میگیرد و روی صحنه اجرا میشود.تلفیق ایده های جدید و امروزی در سبک اجرا و درآمیختن آن با نمایش ایرانی،به نظر من حرکتی پسندیده است و تبریک به خانوم ریحانه چزانی بابت اینکه مانیفست جدیدی رو دنبال میکنه که مختص خودشه…
به نظر من موسیقی خودش عامل شکل دهنده و جهت ساز درام میتونه باشه و میشه اون رو در لحظه ها و قاب های خاص و میزانسن ها جاری و ساری کرد.استفاده از نوای خراسانی در بخشی از این نمایش،من رو برد به حال و هوای سمرغند،هرات بلخ و حتی قونیه که مولانا در آنجا زیست داشته…
نکته بعد راجع به اجرا به طراحی لباس اشاره کرد که چشم نواز بود و درباره فضای صحنه به نظرم فضای سورئال داشت و همچنین نمادهایی مثل انار،رود خون و مواردی دیگه در نمایش های آیینی و سنتی ایرانی استفاده میشده،به چشم میخورد.
خسته نباشید به تک تک اعضای گروه.با آرزوی موفقیت و دیدن کارهای بیشتر از این بازیگر و کارگردان.
و در انتها سخنم رو با بخش پایانی شعر مثنوی معنوی تموم میکنم:
عشقهایی کز پی رنگی بُوَد
عشق نَبوَد عاقبت ننگی بُوَد
این جهان کوهست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
این بگفت و رفت در دَم زیر خاک
آن کنیزک شد ز عشق و رنج پاک…