یادمان رفته است
آنقدر یادمان رفته است
که گاه فراموش میکنم
خون
گلویم را گرفته است
و باید هر بار که سرفه میکنم
تکهای از شهری سوخته
از سینهام بریزد بیرون
گاه فراموش میکنی
شاگردت که ... دیدن ادامه ›› اجازه گرفت
پناه بگیری زیر نیمکتها
نکند دوباره بمبافکنی را نشانت بدهد
زود یادمان میرود!
همیشه باید ترسید
حتی اگر شهر امن و امان باشد
و به افتخار آتش بس
تا صبح آتش بازی کرده باشی در خیابانها
حتی اگر هیچ پلیسی نزند به شانهام
برای کارت معافی...
صلح
زنگ تفریحی است
که در جنگ نواخته میشود
صلح آرزوی سفیدی بود
که سربازهای زیادی به گور بردند
اینجا خاورمیانه است؛
سرزمین صلح های موقت بین جنگ های پیاپی
سرزمین خلیفه ها، امپراطوران، شاهزادگان، حرمسراها...
و مردمی که نمی دانند
برای اعدام یک دیکتاتور باید بخندند یا گریه کنند!