اپیزود 3 تالار مولوی
دخترک دارد به آقایی که شماره صندلی میدهد التماس میکند که شمارهی 6 و 7 را بدهد به او. آقای شماره صندلی دهنده اما میگوید نمیشود خانوم، برای VIPست! دختر یک ربعی هی التماس میکند، ولی همان جواب را میشنود. دلش برای خودش و التماس کردنش میسوزد، این را از چهرهاش میشود فهمید.
جمعیت ایستادهاند بروند داخل سالن، همه تا مرز له شدن رفتهاند. جمعیتی که زمان زیادیست منتظرند. آقایی که جمعیت را میفرستد داخل سالن داد میزند VIPها بیایند داخل! جمعیتِ در حال له شدن باید راه را باز کنند تا آقایان و خانمهای VIP بروند داخل، لابد از دفعهی بعد فرش قرمز هم باید برایشان پهن کنیم وسط این ازدحام!
با هزار بیچارگی وارد سالن شدهایم. پی شمارهمان میگردیم. نشستهاند روی صندلی ما! میگوییم آقا و خانم، اینجا صندلی ماست. با وقاحت تمام زل میزنند توی چشمانان و میگویند: ما VIP هستیم! میگوییم ما بابت این صندلیها پول دادهایم، ککشان نمیگزد، دلشان گرم است به اینکه VIP هستند. مسئولین سالن را میخواهیم، کسی پاسخگو نیست چون ایشان VIP هستند!!! تصورش را بکنید که VIP گرامی بچهی یک ساله به بغل آمده تئاتر ببیند و تصورش را بکنید که وسط تئاتر بچه ونگ ونگ کند! شاکی میشویم و جایمان را میخواهیم همچنان. طلبکارند انگار! VIPها همه پشت هم، به ما میتوپند و ما را محکوم میکنند! دست آخر جای خودمان
... دیدن ادامه ››
را با ترحم میخواهند به ما بدهند! هر چند این هم نمایش مظلوم نماییشان است، چون در نهایت این ماییم که با چهرههای گر گرفته روی زمین مینشینیم و بعد بی تمرکز و عصبی، تئاتر را میبینیم و وقتی بعد از 100 دقیقه اجرا میخواهیم از سالن خارج شویم با کمر له شده و پاهای خواب رفته افلیج شدهایم و پایمان خشک شده! جالبش این است که به آقا و خانم نگاه میکنیم، انگار ارث پدرشان را از ما میخواهند همچنان!!! حتی یک ذره هم وجدانشان ناراحت نیست! دلمان به حال فرهنگ این سرزمین میسوزد اگر این قشر با فرهنگش باشند! آه از این فرهنگ غنی!
آقای ایکس نیامده بود و به دلیل انتظار برای آمدن ایشان تئاتر با 45 دقیقه تاخیر آغاز میشود!!! تاخیری که جدای از این همه وقت سوزی، باعث میشود بلیتهای تئاتر ساعت بعدمان نیز بسوزد! زمان خرید و ارنج کردن نمایشها حواسمان نبوده به اینکه اینجا ایران است و تاخیر پایهی اصلی هر برنامهایست! چرا! حواسمان بود، ولی برای 20 دقیقه تأخیر، حساب 45 دقیقه را نکرده بودیم. بلیتها سوخته و هیچکس پاسخگوی این تاخیر نیست!
مسئول سالن یادت میاندازد که "جشنوارهاست آقا! همینه..."
اپیزود 4 تماشاخانه ایرانشهر
اینجا تماشاخانه ایرانشهر است و به احترام به مخاطب معروف. به دنبال مسئولی میگردی که شماره صندلی بدهد... «متوجه نمیشم آقا... یعنی چی شماره صندلی نمیدین؟!» «سالن 5 تا ردیف بیشتر نیست، راهنماییتون میکنن داخل»
نیم ساعتی همچنان منتظریم...
با جمعیت داخل میرویم...
شوک برانگیزترین صحنه جشنواره امسال را روبروی خود میبینی. تمامی 5 ردیف توسط همان VIPها پر شده! و به آن اضافه میشود 6 ردیف مردمی که روی زمین مینشینند.
و در تمام طول این مدت این سوال را از خود میپرسیم که چرا اصولا بلیط پیش فروش میشود؟!؟!