وقتی آمد , چمدان در دستش را به زمین گذاشت و باچشمانی که حرف می زدندنگاه کرد مثل همیشه پرازصداقت و سادگی بود , لباسی زیبا به تن کرده بود و باعث شده بود دل رباتربه نظربیاید . با لبخندی بی نهایت جذاب گفت :
سلام
باور نمی کردم , نمی توانستم همه ی بار این حضور را به تنهایی بدلم راه دهم بریده بریده جواب دادم :
سلام
آنقدر این آمدن برایم بارسنگینی بهمراه داشت که نمی دانستم باید خوشحال باشم
... دیدن ادامه ››
یا....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
متأسفانه برق رفت بقیه فیلم رو نتونستم ببینم پوزش می خواهم بقیه اش رو به ذهن خواننده می سپارم
از: خود