در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | khosrokh درباره نمایش سگ‌ها و استخوان های مادرم: از صفحه اینستاگرام مژگان خالقی: . حق شما تماشاگران است که بدانید… ب
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:03:26
از صفحه اینستاگرام مژگان خالقی:
.
حق شما تماشاگران است که بدانید…
باید بدانید برای هر اجرا چطور می جنگیم.

یک اینکه، با خبر ممنوع الکاری، به بهانه ی انصرافم از جشنواره فجر، یک سال اجرای من در تئاترشهر عقب افتاد.

تهدیدی که هربار ابراهیم گله دار زاده می گفت خبرش از این اتاق بیرون نرود. بعد از آن که سایه ی لاغر و ناکارآمد او از سر تئاتر کم شد، توانستم ... دیدن ادامه ›› تمرینات تئاترم رو شروع کنم. خبر آمد که متن باید از اول دوباره تایید شود و در صورت تایید دوباره ی متن تازه می توانید تمرین کنید. متنی که منتشر شده بود و یکبار در ارشاد مجوز گرفته بود. اصلاحات متن تحقیر آمیز بود. از کلمات تا مضمون. مثلا کلمه فاحشه حذف شود. انگار این کلمه از مریخ آمده و وجود ندارد. یا اینکه چرا انقدر تلخ است و از تلخی کاسته شود و مهم تر آنکه فکت صریح بدهید که مکان نمایشنامه ایران نیست. انگار ما در سرزمین گل و بلبل زندگی می کنیم. من خسته بودم اما با گروه پر جمعیتی که چند ماه تمرین کرده بودند چه می کردم. بعد از بازبینی بر خلاف همیشه ده روز طول کشید که مجوز بدهند اما مدیرکل نبود که امضا کند. تماس گرفتم پاسخ نداد. مرکز مرا دوباره خواست و برای اصلاحات متن دوباره تعهد گرفت. چرا امضا کردم؟! برای تایید پوستر مدت ها ما را منتظر نگه داشتند و سرآخر گفتند دامن زن ها در پوستر بلندتر شود. از آن تذکراتی که تازگی ها در تئاترشهر به همه ی ما می دهند. مدیر حراست بر خلاف همیشه که با دستیاران صحبت می کند مرا به اتاقش خواند که در مورد پوشش شخصی گروه تذکر بدهد و پس از هر جمله می گفت ما همه جا دوربین داریم. چه افتخاری در این جمله است؟!
دیشب شب اول اجرا بود. اسکیس لباس ها در بازبینی و عکس لباس ها یک هفته پیش از اجرا به بازبین ها (عجب لغت عجیبی ساخته اند برایشان) نشان داده شد و حالا صبح بعد از اولین اجرا، این متن فرستاده شده. گزارش هایی از لباس بازیگران شده. ادبیات را ببینید. مگر دوره استالین است که هر لحظه گزارش می دهند؟! مگر لباس ها را خودتان تایید نکردید؟ دقیق بگویید چه از جان ما می خواهید! من خسته هستم از این همه فشار. بیست سال جنگیدم اما حالا سخت تر از همیشه است.

بیش از این نه می توانم و نه می خواهم که بجنگم!
این ها چیزهایی است که می توانستم به زبان آورم، از چیزهایی که نمی توانم، نپرسید.
من عکس چت رو در پست بعدی ارسال می کنم.
۱۴ شهریور ۱۴۰۱
hami
من پاک نکردم ،هست. آخرین پسته
بله معذرت
جند بار به روزرسانی کردم انگار کلا حذف شده بود؛ بعد از چند دقیقه اومدم اینبار بود
احتمالا باگ بوده...
۱۴ شهریور ۱۴۰۱
جای آنست که خون موج زند در دل لعل.
زین تغابن که خزف می شکند بازارش.
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید