در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
با توجه به راهپیمایی مناسبتی جمعه ۳۰ شهریور در محدوده مرکز شهر، لطفا حتما در زمانبندی حضور خود برای تماشای برنامه‌های هنری، تمهیدات لازم را در نظر بگیرید.
تیوال | Fahime Naseri درباره نمایش هالووین: ساطور دستت گرفتی رنگ عوض کردی حالا بلند بگو: من میتونم بد باشم.
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:27:45
ساطور دستت گرفتی رنگ عوض کردی

حالا بلند بگو: من میتونم بد باشم.

کاش میشد نمایش رو ضبط کرد و توی خونه دوباره نگاه کرد تا راحت قهقهه سر داد چه زجریه برای ادم احساساتی مثل من که اشک از چشمان جاری و فکش درد گرفته باشه از خنده ولی مجبور باشه صداشو پایین بیاره، به خدا ظلمه ظلمه اقاجان.
چقدر حس خوبی داره امید به آینده، گهی زین به پشت و گهی زین به رو ولی من هنوز دوست دارم نمایشی رو ببینم که یکم شخصی تر باشه و با یک داستان پیوسته من رو در مورد شخص خودم به فکر فرو ببره. جنگ و سیاست و اجتماع به جای خود.
به شخصه دوست داشتم ایپزودها به هم ربط پیدا میکرد و همه ی بازیگرها رو با هم روی صحنه میدیدم، حداقل این برداشتی بود که از هالووین داشتم. ... دیدن ادامه ››
بازی ها از نظر من قوی بود و شیرین انقدر شیرین که نگران کشیش بودم. اهنگ های باکلام و بی کلام رو بسیار دوست داشتم.

من فقط نفهمیدم اون پرده پشت سالن همیشه همونطوره؟ خیلی توی ذوق میزنه که. ولی تهویه و اینها مشکلی نداشت. تماشاچی ها هم والا اکی بودن. دیدم دوستان خیلی نقد میکنن به رفتار تماشاچی ها توی اکثر تئاترها ولی من لذت میبرم از اینکه مردم انقدر اشتیاق نشون میدن به دیدن تئاتر . حتما که نباید دانشجوی بازیگری و کارگردانی و عشق سکو بود.


اسپویل:

اینجا با بیرون فرق نداره، اونجا هم ادمو میزنن ولی اینجا یاد میگیری چطور از استخون تاس بسازی، سه بار رو زمین بکوبی بگی غذا .( با اندکی تغییر البته)

قلم رو از نویسنده گرفتین و ساطور دستش دادین.

کشیش و مست با نمک ترین، نویسنده و قصاب جذابترین هست.
بازی سرباز و زندانبان رو من دوست داشتم ولی قسمت زندان و پادگان کمی ضعیف تر هست هرچند که اونها هم پیامهای دلنشینی داشتن مخصوصا زندان.
طنازی نمایش فراتر از لفظ بود مثل تغییر حالت کلنل با دیدن خودش در ائینه، منتقل شدن لرزه زندانی به زندانبان، کشمکش کشیش و مست. بیشترین جاییکه خندیدم وقتی بود که کشیش با اشاره به پول گفت مسیح! ماشالله همه هم الکسیس رو میشناختن!
فقط اون عدد یک میلیون و خورده ای رو نفهمیدم.به نظرم باید منظور عدد خاصی منسوب به حادثه ای باید باشه. نه؟
همون اول ورود حالتی که بازیگرها ایجاد کرده بودن اشتیاق بیشتری ایجاد میکنه. جابجایی اون اندک دکور لزوم چندانی نداشت ولی چه قشنگ اون رو هم به یک المان جذاب تبدیل کرده بودین. سایه بازیگرها روی دیوار.

سه گونه درنده وجود داشت شیر که در پهنه زمین فرمانروایی میکرد و عقاب که در اسمان. گونه ای به نام انسان شی ای ساخت به اسم تفنگ و هردوی اینها رو به خاک و خون کشاند. لذت و حظ فراوان بردیم از پیام و جمع بندی اخر داستان و ممنون که بعد از خنده اشک مارو در نیاورین اما به فکر فرو بردین.


البته همه بازیگرها باهم روی صحنه بودن ولی منظورم دیالوگ داشتنشون با همدیگه بود.
۱۷ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید