مدام میکوشم چیزی بیان کنم، چیزی توضیح ناپذیر را توضیح بدهم، از چیزی بگویم که در استخوان ها دارم، چیزی که فقط در استخوان ها تجربه پذیر است. چه بسا این چیز همان ترسی است که گاهی درباره اش گفت و گو شد، ولی ترسی تسری یافته به همه چیز، ترس از بزرگترین و کوچکترین، ترس، ترسی شدید از به زبان آوردن یک حرف. البته شاید این ترس فقط ترس نیست، شاید چیزی است فراتر از هرچه که موجب ترس میشود.