بی مکان ، بی قرار ، بی پایان
با استخوانی و تپشی که در آن فرو خفته بود
کوهها را تا فراز زمین پیموده ام
تا تو
دویده ام
میان تو در تویی و همزای درختان جنگلی
تا انحنای اندامها و طبیعت دست نخورده ات
در تو
خزیده ام
در پهنه ی شتابناک چرخ زمان
در تابوتی که در آن ماوایی است از جنس سکوت
با تو
آرمیده ام
چنان بی مکان ، بی قرار ، بی پایان ...
از: مهرداد فرنیان