این جریان یک بحث جامعه شناسانه ای را می طلبد که در این نوشتار جای بحث ندارد . سادهتر بگوییم ما از لحظه ورود این پدیده ها به جامعه مان برای خودی شدن و نهادینه کردن آن ها برنامه ریزی نکرده ایم . نمی خواهیم آن تعبیرهای جامعه شناختی را مطرح کنم . اما گفتنی می باشد که ما و غرب ، دو جهان متفاوت هستیم . تئاتر و نقد از جامعه ای آمده پیشینه رئالیستی دارد ؛ واقع گراست . اما ما جامعه ای حقیقت گرا هستیم . برای انطباق پدیده های جامعه واقع گرا بر یک جامعه حقیقت گرا ما باید برنامه ریزی می کردیم ، ولی این کار را انجام نداده ایم . بنابراین ، این دو مقوله نتوانسته اند در این خاک ریشه بدوانند و بر خلاف تلاش بسیار و به رغم فعالیت هایی مهجور مانده اند .