تکگویی های نمایش که معمولی نیستند و همیشه به زبان نمیآیند، مثل باران بر دشت سینهام جاری شدند:
_ همه خود را دادم تا همه تو مال من باشد .
_ زنی را دیدم که آفتاب را همچون لباس بر تن کرده بود.
_ زنی را بپذیر که دل به سوی تو دارد.
این حس و حال و فهم را که زیباست، دوست دارم.