من بودن رو دوست داشتم و دلیلش هم اینه که با اکوسیستم تئاتر (در حد و اندازه ی خودم) آشنام ... گمون میکنم برای مخاطبی که با اندرونی این جهان آشنا نیست کار چندان دلچسب نباشه و معانی پشت بعضی شوخی هارو به حد کافی درک نکنه اما برای کسی که این جهان رو نفس کشیده میتونه بانمک باشه و حتی شاید کمی هم به تفکر وادارش کنه
مشکلم با پراکندگی متن بود ، انگار انسجام نداشت ، پر از پیام های مختلف بود که اگه روی یکیش تمرکز میکرد قطعا نتیجه بهتری میگرفت.
بهرحال قلم صبا نجاتی رو دوست دارم و به نظرم آینده داره اما نکته ی دیگه اینه که توی این متن زیادی دست و پا زده شده بود برای بامزه بودن ، و این خودش باعث میشه شیرینی کار برای مخاطب کم بشه ، کار پر بود از اپیزود های مختلف برای سرگرم کردن تماشاگر که اگه تعدادیش حذف میشد هیچ لطمه ای به شاکله ی نمایش وارد نمیشد که من همیشه به این داستان میگم : اضافه کاری و زور زدن بیش از حد
تو این نمایش بخش های زیادی اندازه بودن و بی اندازه ترین بخش میشود متن
همیشه اندازه برای من خیلی خیلی مهم بوده
البته نگاه مثبت ترش میشه
... دیدن ادامه ››
اینکه ذهن نویسنده خلاق و پر از ایده های نوئه که اگه بتونه یه سریشو قربانی ایده های دیگه بکنه و تمرکزش رو روی اونا بذاره موفق تره.
بازی های پسر هارو بیشتر دوست داشتم ، حداقل شاید تو شبی که من دیدم اینطور بنظر میومد که سطح انرژی بازیگر های دختر انقدر پایینه که هیچ جوره به پسر ها نمیرسند و تبدیل میشدن به دو گروه مجزا ، گروه بازیگر های قوی و گروه بازیگر های متوسط (استفاده از کلمه ی ضعیف دیگه زیاده روی حساب میشه)
تسلط و آمادگی بدنی بازیگر های پسر قابل ستایش بود مشخص بود که روی بدنشون به طور حرفه ای کار کردند (بخصوص کیوان محمدی)
طراحی صحنه رو دوست نداشتم البته ایده ی پشتش رو میفهمم اما میتونست خیلی هوشمندانه تر طراحی بشه ، اما لباس ها خوب بودند.
یه آقایی کنار من خیلی میخندید و کیفور بود و به به و چه چه های زیرلبی میکرد ، باید بهشون بگم این کار نه انقدر که شما بعد اجرا تو محوطه گفتی ″شاهکار بی رقیب″ بود نه انقدر که کامنت های منفی گذاشته اند دوستان ″فاجعه″