آرشه قطور درد بر سیمهای پوسیده ویولن ِحقیقت ،تراژدی محزونی را مینوازد و سمفونی مشکوکِ «بودن یا نبودن » در دردناکترین مقطع تاریخ ایران ودر عام ترین بستر اجتماعی جانم را میگذازد .
هملت پشتکوهی ، روایت ذات متوحش انسان در حریر ابهام رام بودن آدمیت - متن جسورانه ایست که چهار مزاج بشر را بستیز می کشد.
ای کاش برقها هیچ وقت نمی آمد و چهره پلید حقیقت نمایان نمی شد - انسان در شریف ترین شکل خود پست است ، دروغ لباس فاخریست که جزام را می پوشاند .
بودن یا نبودن ،خوابیدن و شاید خواب دیدن .
شخصیت پردازی بسیارقوی همراه بازی های باورپذیر بیننده را به چالش رازهای ناگفته پرسوناژها برمی انگیزد.... کلاف خون آلود حقیقتِ مدفون با ریتمی مناسب ، گشوده می شود . همه محکومند و البته محروم همه گناهکار، تردد و تردید - رقص خرچنگها پیش از مثله شدن با خنجرِ اقرار و سرانجام، تیغ برکشیدن بر دریای مصائب به مانند قایق کاغذی زیر نور محدود - تاریکی و گیتاری که ملودی بی هدفی می نوازد .
ادیپوس برادرانه، چالش روانشناختانه قوی و ریتم مناسب در زمان و زبان ِ عامیانه حال اثر دلپذیری را می آفریند که حقیقت هملت است و نگرش شکسپیر بر ذاتِ انسان -من آنرا از پشت پرده اشکم به تماشا نشستم و گریستم بر آدمیت ِزنده به گور
دکتر ایمان اشراقی