امشب نمایش را دیدم .به نظرم این نمایشو باید به نوعی فرایند واگذاری حقوق فرد به دولت و نحوه بلعیدن آزادی فرد و هضم آن در دیوانسالاری،قانون، قضاوت و عدالتی دانست که فرد را به پابرهنه ای در مقابل دولت تبدیل می کند.دولتی که زالوصفتانه فرد را استثمار کرده و همه چیز او، حتی عشقش را نیز به یغما میبرد و او را در چنبره رخوت و از خودبیگانگی و پوچی به بازیهای ساختگی خودش مشغول می کند. دولتی که خود دزد اصلی است و برای حفظ فرایند چپاول و مشغول ساختن اجتماع ، قوانین عجیب و غریب بی ربط وضع می کند. در اوج بیچارگی فرد درراین استثمار فزاینده او را به درگاه قاضی کل ارجاع می دهد که می تواند استعاره ای از مذهب و خدایی باشد که آنهم ابزاری در دست دولت بوده و توسط آن خلق(نقاشی) شده است.