-میخواستم به مهران بگم تو حق داری که قوی نباشی ،
همهی ماها حق داریم که قوی نباشیم ….
””گاهی اوقات خسته میشی از قوی بودن
دلت میخواد یک استعفا نامه بلند بنویسی
از قوی بودن!
بعد هم وسایلتو جمع کنی و
دور شی از تمام ادمهایی که مجبورت میکنن به قوی بودن
قوی بودن بد نیستا!! نه!
فقط آدمه دیگه خسته میشه!
دلت میخواد بری یجای دورِ دور
جایی
... دیدن ادامه ››
که اگه پرسیدن قویی یا ضعیف؟
بگی ضعیفِ ضعیف
یکی زیر بال و پرمو بگیره و جای من قوی باشه
و من زیر چترش خوب استراحت کنم
استراحتی قدِ ی عمر
قد تمام خستگیام
قدِ تمام قوی بودنم!””
این دیالوگ من رو یاد این متن کوتاهی انداخت که نمیدونم برای چه کسی هم هست.
اجرا برای من ۲ ستاره بود.با توجه به موضوع و طرحی که انتخاب شده بود ، به نظرم خیلی میشد پرداخت بهتر و جامعتری داشته بشه.
ایده برام جالب بود ، اما متن نتونست من رو درگیر کنه.
با این که من خودم جلسات مشاوره رفتم ، و دقیقا با صندلی خالی صحبت کردم و دست بر قضا برادرم هم بوده که دیگه نیست ، اما حتی ذرهای هم بازیگر نتونست من رو تکون بده . کاملا مشخص بود که همچین چیزی رو توی زندگیش تجربه نکرده و درکی از اون فضا نداره.
البته میدونم که بازیگر نباید لزوما همه حس ها وشرایط رو توی زندگیش تجربه کرده باشه ، ولی خب اینجا نقش کارگردان هست که معنی و مفهوم پیدا میکنه.
با توجه به امتیازات ۵ ستاره و ۳ ستارهای که به کار داده شده بود ، فکر میکردم حداقل از متوسط به بالا باشه برای من ، اما نبود متاسفانه.