اجراهایی که کمی شجاعت دارند و خود را با تماشاچی در می اندازند دوست دارم، یعنی شجاعت جدا از نتیجه نهایی برای من همیشه نیمی از رضایت را به همراه خواهد داشت، اینکه گروه عواقب انفجار را هم به جون می خرند...
چطور ما آرام آرام به هر آنچه در یک قاب گنجاده می شود عادت میکنیم و اعتماد می کنیم؟
وقتی ما در همهمه ی دروغ و حقیقت گیر می افتیم عصبانی می شویم چون نمی توانیم تشخیص دهیم چقدر فریب خورده ایم، اینجا هم گویی همین اتفاق می افتد، و به احتمال قوی شادمان سالن را ترک نخواهیم کرد، زیرا در آخر نمیدانیم قصه هایی که شنیدیم واقعیت است یا دروغ، نمیدانیم باید همذات پنداری می کردیم یا نه، نمی دانیم آن خنده ها و اشک ها واقعی بود یا بازیگری، نمیدانیم واقعا کار اشتباهی کرده ایم که امید داشتیم به پایان مورد علاقه مان یا نه؟
فکر میکنم همه این سوال ها وقتی چشم می دوزیم به هر قابی و اخبار یا مستندی را می بینیم همیشه پس ذهنمان است، که «نکند دروغ میگویند»، و هر روز این ترس بیشتر می شود که نکند "فریب بخوریم"؟
اما اینجا گروه گویی کمی پا را فراتر میگذارد و رو راست به ما می گوید، همه این ها یک بازی بود اما نه یک بازی یک طرفه ... ( اگر به این رو
... دیدن ادامه ››
راستی هم شک نکنیم)
آشناست شهری که سال هاست از انتخاب های خود سرخورده اند.
و چقدر قاب ها تحمل مواجهه با خشونت را برای ما آسان تر میکند و گاهی حتی به سرگرمی تبدیلش می کند....
خسته نباشید...