(تاریکی دقیقا از جایی شروع میشه ک خیانت و دروغ تموم میشن )
دیشب تو سالن این دیالوگ رو چندبار با خودم تکرار کردم ..
خب من اولین باره اینجا نظر مینویسم . ? کتاب آئورا رو هم نخوندم .بعد فکر میکردم باید یه نمایش خیلی وحشتناک ببینم. ولی یهو انگار تو یه فضای وهم آلودی قرار گرفته بودم که تشخیص مرز بین خیال و واقعیت توش سخت بود برام.
انگار ک تو نمایش همه چی واقعیه ولی وهمه ...
آئورا رو درگیر جهانی دیدم ک دغدغه ش عشق و جاودانگی و دوباره متولد شدن و باز مردن وباز عشق. . و و و بود
درکل اتفاقهای جادویی و وهم انگیزی ک میفتاد جالب
... دیدن ادامه ››
بود برام...
نمایش برای من ک کتابش رو نخونده بودم گنگ بود و باعث شد مغزم رو ب چالش بکشه که این چندخط رو بنویسم ?
و اینکه اخر نمایش رو من زیاد نفهمیدم یا واضح نبود؟!!! . انگار ک اتفافقها یی ک از اول تا اخرافتاد میشد بارها و بارها تو همون زمان تکرار بشن و همزمان تماشگرو به دنبال خودش بکشه ...
راستی علت لنگیدن دوبازیگر اصلی مرد رو نفهمیدم و لباسی ک ویسنته بتن داشت هم جالب نبود کلا طراحی تیپ لباسش خوب نبود ? . یا توجه به طراحی و گریم زیبای لباس و چهره ی پنه لوپه و خانم مالکین (ائورا)
.
خلاصه که عوامل گروه خسته نباشید ،کنار دوست عزیزم به تماشاتون نشستیم و لذتبخش بود دیدن اجراتون ?