نمایش را دیروز دیدم لذتبخش بود ، البته داستان، ترکیبی از دو رمان دیگر بود و کمی از آئورا را به خاطر داشتم. برای درک بهتر داستان باید ربکا را هم مرور می کردم ولی داستان با ظرافت شکل گرفته ( البته محدودیت های آقای محبعلی با کارلوس فوئنتس که نویسنده نامداری در رمان لاتین و مخصوصا مکزیک می باشد ، قابل مقایسه نیست) ولی آقای محبعلی ، امانتداری و اخلاق مداری را رعایت کرده بودند .
میل به جاودانگی ، نزدیکی رویا و واقعیت، در نهایت چگونه زندگی بازتاب رویاهای خودمان می شود از رمان به نمایشنامه منتقل شده بود.
خانم آیلار نوشهری را در عمارت قجری دیده بودم ، و صادقانه توقع همچین درخششی را از ایشان نداشتم ، چهره ای که بعضی وقتها کاملا سنگی میشد (امیدوارم اصطلاح مناسبی گفته باشم) ، نگاه های بسیار سرد و هولناک در کنار صدای بسیار قدرتمند ، مخصوصا بازی های ایشان در سکوت ، چهره به چهره تماشاگر ، بدون اینکه حتی یک عضله صورت شان حرکت داشته باشد ( به نظرم اجرای این حرکت خیلی سخت است) تسلط و اقتدار در بازی ایشان برایم جذاب بود .
صحنه پردازی برایم جالب نبود، اصرار به عدم استفاده از اشیا و انجام پانتومیم کمی فضا سازی رو (به نظرم ) ضعیف کرد و متوجه نشدم چرا این روش انتخاب شد . ( البته ایرادی به طراح صحنه نمی گیرم صرفا به عنوان تماشاگر عادی برایم سئوال بود)
بازیگران مکمل ، هنرمندانه به شکل گیری فضا کمک کردند و علیرغم جوانی ، قابل قبول ظاهر شدند.
این کار حداقل باید دو بار دیده شود.