بدون درک هرگز میان آدمی و فراخنای حیرت افزای عالم ، آمیزش و آموزش صورت نمی گیرد. (عالم را در برابر آدم و آدم را در برابر عالم قرار می دهد ).
از آنجایی که آدمی واجد نیروی ادارک است اندیشه شناخت حیات برای او ارزش همیشگی است.
ادراک در هویت خویش، رود خروشانی است که از درون سرچشمه می گیرد و هرگاه به مقصد برسد با جوششی مضاعف به دنبال مجهولات خویش است.
اصل ← انسان است و اصل انسان ← شناخت انسان.
نهایت مرتبه ى آدمی احاطه بر عالم شناخت است و سپس احاطه بر ذهن و روانی است که پشت آن قرار دارد و این است واقعیتی به نام تصعید حیات تکاملی.
انسان میبایست با دو مسئله ی((آنچنان که هست))و ((آن چنان که میتواند باشد )) آشنایی داشته باشد
باید با کمال آشنایی از تمایلات و تعلقات آدمی، از دغدغه ها و انگیزه های بیهوده دست بشورد.
انسان در گذرگاه حیات طبیعی و حیات معقول به وضع اصول و قوانینی دست زده و فرهنگ ها و تمدن های متعدد و متنوعی به وجود آورده است، . همچنین
... دیدن ادامه ››
از میان مشکلات عبور کرده و به حرکت خود ادامه داده است.این امر، روشنترین دلیل بر آن است که این موجود معلومات فراوانی درباره خود بدست آورده و در عین حال بسیاری از ابعاد و سطوحش نشناخته مانده.
ترقب زمزمه هایی است که خود با خود در هر لحظه در گفتگوست. پله های نخستینِ راهِ تصعیدِ حیاتِ تکاملی
خبر از برداشتن پرده ایست میان من و من
کارگاهی است برای شناخت هر آدمی از خود
بن یاب شدن و بن دیدن
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
ترقب شاخه ای از اساسی ترین سوال آدمی است برای شناخت آنچنان که هست، آنچنان که مینماید.
این نمایش باید معلول زایش انگیزه ای باشد برای هر آدمی در هر برهه ای از زمان تا از خود بپرسد که کیست.
نمایشی است که هیچ گاه تاریخ نخواهد داشت تا زمانی که انسان حیات دارد در افکار انسان مکررا زمزمه میشود.
صحنه؛
کعبه خانه دل است و شمسه شش پر میزبان تن
آنجا که نور به تن میرسد و در پی تن آرایی آماده سفری به سوی بینهایت میشود
سفری از دل اتمها.
در شفیره ی کوارک های اتم زاده میشود تا به سمت بینهایت جهش کند
برون رود و دایره گردد در پی خویش تا به آنجا رسد که دیگر چگونگی ها را دریافته از تن رهانیده شده آنجایی که دیگر جز کل هیچش نیست و وحدت را در پی رجعتش بیند
نور؛
زایش از دل تاریکی میآید
از عدم میآید و به تجلی میرسد
یک بار بمیریم قبل از آن که بمیریم
در دل تاریکی شویم و چنان جستجو گر باشیم که هیچ سوالی بیجوابی در باب چگونگی ها نماند.