هر چه از زمان اجرا گذشت تعدد اجزای بی ارتباط با هم و فقدان نقطه اتصال برای این اجزا، ارزش بازیهای خوب رو کمتر و کمتر کرد. هرچند شاید مدت طولانی تئاتر ندیدن به دلیل کرونا، مسبب این بود که در پایان اجرا فهم درستی از این نمایش نداشتم.
نقدها و تحلیلها و نظرات کموبیش ناقص ارائهشده برای این نمایش در اینترنت پیدا میشود. خواندم و درک بهتری از نمایش و زیبایی آن پیدا کردم.
در کنار آن مطالب و نقدها، خودم به موارد زیر دقت کردهام:
تکرار کلمهی آسیاب در هر پرده از نمایش، که تداعیکنندهی چرخهای تکرارشونده در طول تاریخ است و هر بار نوبت به متفکرانی میرسد که در آسیاب زمانه شکنجه شوند، خرد شوند، کشته ... دیدن ادامه ›› شوند، ...
تقابل مداوم خرد و بیخردی... تلاش بیهوده ولی پایانناپذیر خردمندان برای خردمند کردن بیخردان و سماجت همیشگی خردهراسان برای از بین بردن راههای خردمند شدن مردم...
پیچیدهتر شدن تقابل بین خردمندان و خردمندکشان در طول تاریخ و زوال تدریجی ادبیاتی که در نهایت به زایش شعرهای بیسروته و رمانهای «کلفت» منجر شد و مردمی که با خواندن این کتابها احساس فرهیختگی میکنند و اما همچنان کتابسوزان برنده میشوند...
اشاره به شکنجه و کشته شدن فرهیختهای به نام مستشارالدوله که با کتاب «یک کلمه» به دنبال خردمند ساختن مردم بود...
اشاره به ماجرای بحثبرانگیز کنیز و خاتون و خر و کدو در مثنوی پنجم...
اشاره به حملهی مغولان و کتابسوزی در زمان قدیم و کتابنویسسوزی در زمانی نهچندان قدیم...
اشاره به «روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد» و فریادهای بیصدایی که احتمالا فاتحان تاریخ سانسور کردهاند...
اشاره به پایان سلسلهی ساسانی و پهلوی و شاهان نسبتا خردمند و وطنپرست شاید بهدلیل بیخردی و حماقت مردمی که شاه خود را از یک دزد تشخیص نمیدهند...