من شاید، شاید بتوانم از تئاتر حرف بزنم و بنویسم اما از شعر فقط میتوانم لذت ببرم
فرودگاه، پرواز شماره ۷۰۷
شعری بود که بر صحنه متجلی شد
و فقط از ظرافت شاعرانه آن میشد لذت برد
دیالوگ ها با گویشِ شیوایِ تک تکِ بازیگران به قدری زیبا و عمیق به جانم نشست ..که خداخدا میکردم ای کاش با قلم و کاغذ برای بار دوم بنشینم و بی وقفه بنویسم
مواجهه ی تئاتر در این موقعیت برایم بسیار شیرین بود به همان اندازه ای که خود را با او همراه میدیدم به همان اندازه میدانستم که او شاعر است و من او نیستم و مشاهده گرش بودم همه چیز و همه ی عناصر به اندازه وجود داشتند کاراکترِ زن در تیمارستان (فریبا کامران) با هر جمله چیزی از دنیا را توصیف می کرد و چیزی از دنیای خودش میگفت
از فراموشی هایش ..از غم هایش ..و شاعر در انتها با شعر هایش بر التهابمان مرهم ... دیدن ادامه ›› میگذاشت
از زیبایی هایِ این روزهایم بود دیدنِ این نمایش
امیدوارم بیشتر و بیشتر به تماشای جهانی که برایم تصویر شد بنشینم
چون تماشای این جهان است که کمکمان میکند تا بهتر بدانیم برای چه داریم زندگی میکنیم
افتخار میکنم به وجود چنین هنرمندانی که بی آلایش ارزش هنر را به من یادآوری میکنند
خسته نباشید خسته نباشید جانانه