نرگس آبیار را از شیار صدو چهل و سه دنبال می کنم ، نه کاری به زن بودنش دارم و نه وابستگی به جریان فکری خاصی که به وی نسبت می دهند ، او فیلمساز است ، حال فیلمش را با چه شامورتی ساخته به فیلمش ربطی ندارد، اولین عنصر برجسته در فیلمهای نرگس آبیار ، قصه است که گفتنش را خوب بلد است ، حال آنکه شاید به مذاق سینما دوستانی که سینما را بیشتر در تصویر جستجو می کنند خوش نیاید ولی آبیار قصه گفتن را بلد است و آن را از رمان نویس بودنش به عاریت گرفته ، حتی در نفس هم خوب قصه می گوید با آنکه دراماتیک نیست اما درگیر کننده است.
شبی که ماه کامل شد بلوغ آبیار است ، هم در قصه ، هم در دکوپاژ ، هم دوربین و هم کارگردانی به مثابه ی هدایت بازیگر و خلق میزانسن
آبیار در شبی که ماه کامل شد داستانش را لخت روایت می کند طوری که در سی دقیقه ی ابتدایی تو گویی در مسیر یک سفر دور و دراز ، از دیدن مناظر لذت ببری بدون آنکه قرار باشد شگفت زده شوی و اتفاقا فصل شگفتی ها در فیلم فصلی است که در پاکستان می گذرد ، اتخاب پی او وی مناسب ، فضا سازی جذاب ، دکوپاژپیچیده و هر آنچه قرار است نظام تصویری فیلم را بسازد در این فصل عالی است ( سکانس بازارچه را مرور کنید ، یا تعقیب و گریز در دلِ ماسه های روان ) تنها ضعف آبیار در این فیلم اتفاقا پایان است که قرار است بازآفرینی اتللویی مدرن باشد که اتفاقا در بافت این داستان نیست و زمخت تر از آن است که ما باورش کنیم و اتفاقا بازی بد شاکردوست و بیش از همه ضعف بیانش در این سکانس به این باسمه ای بودن پایان دامن می زند.
اما شبی که ماه کامل شد یک سینمای منحصر به فرد است ، سینمایی که مختص آبیار است کنایی ، دو پهلو و متضاد درست همانند خالقش!