حس میکنم همونطور که چند تا کره اسب
داشتن تو ریه خاکستریم بازی می کردند
یکی شون راه رو گم میکنه و میاد رو قلبم وایمیسته
حالا هم از ترس و تنهایی رم کرده
و شروع کرده به سُم کوبیدن
انقدر صدای شیهههاش بلنده که اصلا نمی شنونه
دارم لالایی میخونم،آروم شه
حالا صبر کنم از خستگی بیهوش شه
در دشت صبحگاهی پندار
از جاده یی که در نفس مه نهفته
چون عاشقان عهد کهن
با اسب بور خسته می آید،
در بامدادهای بخار آلود
در عصرهای خلوت بارانی
پا تا به سر دو چشم درشت و سیاه
تو گوش با طنین سم مرکبی
چون عاشقان عهد کهن
با اسب پای پنجره می ماند
بر پنجه های نرم و به شوق و آن گاه
از جاده های در دل مه پنهان می راند
بعد از گزارش هواشناسی
و قبل از تحلیل خبر
در پیش و پس اذان و نماز
عاشق اگر دلش ، بند عشق بود
بر عهد کهنه و مدرن
بی اسب و پورشه و قارقارک و گاری
پای برهنه و هویدا
عشق سَر می داد
من با نایت ساید،گرگ و میش،نبرد با شیاطین
و شهر ارواح بزرگ شدم
تو گرین گیبلز با آن شرلی شعر گفتم
تو کوچه پسکوچههای کاشان،
واسه بیتوجهی بشر با سهراب اشک ریختم
با هاروکی موراکامی رفتم تا وسط توکیو
وسط صحراهای آفریقا زیر آفتاب هزار درجه
کنار پائولو ... دیدن ادامه ›› کوئلیو دنبال عطیه برتر گشتم
با صادق هدایت تا مرز خودکشی رفتم
سیمین دانشور منو برگردوند به زندگی ارباب رعیتی
با بامداد خمار پابهپای محبوبه اشک ریختم
با سعدی عاشق تک تک حروف شیراز شدم
تو موفقیتهای آرتمیس فاول بهش حسودی کردم
رفتم نارنیا که با اسلان چند دقیقه کنار دریا قدم بزنم
هر شبی که کابوس ترسناک دیدم
به آر آل استاین لعنت فرستادم
هرموقع رویای شاهزاده انگلیسی
تو سرم بزرگ شدم یه صفحهی اتفاقی از غرور و تعصب باز کردم
تهرانِ من از سر تجریشِ تا آخر راه آهن
از تاریکیِ کوچه پایینی صداسیما
تا روشنی چهارراهِ بی حساب و کتاب نیایش-اسفندیار
از بستنی های شهرک تا لعنت به ترافیک تموم نشدنی پارک وی
از باشگاه پشت خونهمون تا ایستگاه آخر کلکچال
از کله پاچه های دزدکی کاج تا پارک قیطریه
از خدایا چه خونه هاییِ فرشته
تا اون گوشه کوچولوم تو توانیر
از بندری های میدون قزوین تا جیگرکی بغل کوروش
تهرانِ من با تمام ترافیک و دود و خطرناکیش
باز هم بزرگترین دامن امنیه که می شناسم
نکنه روزی برسه
که در میان ازدحام مردم کوچه خوشبخت
ساعت نهار دفتر
نخ های سیگار کنار گذاشته
بلیط اتوبوس و مترو
تلاش برای دوام آوردن
در این لوپ بیهوده
رویاهایم و کودک پنج ساله درونم رو
فراموش کنم؟