چه بازیهای دلنشینی،
چه استفادهی نسبتا درستی از محیط اجرا،
چه طراحیِ مناسبی برای فرستادهی گودو،
و چه موسیقی و افکتهای به اندازهای.
عدمِ تاثیرگذاریِ نو و شگفت در بطنِ محتوای متنِ اولیه که سعی در تاثیرگذاریاش با تغییر جنسیتِ کاراکترهای نمایشِ در انتظار گودو رخ داده است را دلیلی میدانم مبرهن برای ندیدنِ ایدهای خلاق و انگشت بر دهان_عامیانه
... دیدن ادامه ››
خونده بشه_
کاش پچ پچهایی که فقط ما باید میشنیدیم_به علتِ بودنِ هاش اف_ رُ کاراکترهای دورتر از اون پچپچ ها نمیشنیدن...
اون چند لحظه که حواسم پرتِ دو سه تا خفاشی که بالای سرم جولان میدادن شده بود، از نمایش جدا شدم و خودم رُ توی دوراهیِ ناراحت شدن یا خوشحال شدن _من بابِ دیداری مجدد با خفاشهایی غریبه_ دیدم، ولی خب خوشبختانه دوراهی و انتخابِ یکی از اون راهها_با رفتنِ به موقع پرندههای پستاندار_ به اتفاقی موقت تبدیل شد.
موقعیتِ مسافتی و مسیر محلِ نمایشِ مذکور رُ اگه بخوام نادیده بگیرم، دیگه در حقِ خودم ظلم میکنم اگه
بخوام ساعتِ بدِ اجرا رُ هم نادیده بگیرم و اعتراض نوشتاریام رُ اعلام نکنم_اعتراضی بدونِ نتیجه_
دلم می خواد این نمایش رُ نمایش خیابانی بخونم، اما چون حس میکنم ممکنه فقط بهخاطرِ نبود سقف، اجرا رُ خیابانی دونسته باشم، پس ترجیح میدم در این مورد چیزی رُ به نوشتار نیارم.
نوشتنِ این چند سطر، صرفا بهخاطرِ علاقهی بی حدِ من نسبت به مواجه شدنم با قصههای تصویریِ دنیایِ ابزورده. پس این نوشته میتونه به زودی حذف بشه.
راستی "یادت باشه حتما فردا طناب بیاریم
البته قبلش باید یه درختِ تنومند رُ پیدا کنیم"
...?