در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | فرزاد جمشیددانایی: نقد و بررسی فیلم سینمایی «جنگ فردا» کریس مَک کِی؛ ماسالایی از آثار گو
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 09:02:19
نقد و بررسی فیلم سینمایی «جنگ فردا» کریس مَک کِی؛
ماسالایی از آثار گوناگون ژانر علمی-‌تخیلی
***
روزنامه سراسری سایه
***
«جنگ فردا» نوشته زَک دین و به‌کارگردانی کریس مَک کِی؛ محصول 2021 شرکت‌های فیلم‌سازی پارامونت و اسکای دَنس است که کریس پِرَت، یوُوان استراوسکی، جِی. کی. سیموُنز، بِتی گیلپین، سَم ریچاردسون و اِدوین هاج، ایفاگران نقش‌های اصلی اثر هستند. ابتدا قرار بود شرکت فیلم‌سازی و پخش فیلم پارامونت، پخش «جنگ فردا» را در کشور آمریکا و سراسر جهان برعهده داشته باشد که باتوجه‌به شیوع ویروس کرونا، شرکت فیلم‌سازی و پخش فیلم آمازون، حق پخش فیلم را خریداری و از تاریخ دوم جولای 2021، در «آمازون‌پرایم» به‌صورت اینترنتی عرضه کرد. اولین نکته که در سکانس‌های نخستین «جنگ فردا» خودنمایی می‌کند، ارجاعات به فیلم «نابودگر» جِیمز کامرون است که با دیالوگ «من بر خواهم گشت» و نگاهی به شعار تبلیغاتی ساخته‌شده برای اثر باتوجه‌به شخصیت اصلی؛ جان کانِر «آخرین امید انسان‌ها» ... دیدن ادامه ›› به‌وقوع می‌پیوندد و ایده اصلی اثر، «بازگشت جنگجویان آینده به زمان گذشته برای درخواست کمک و در‌پی یک منجی»، تداعی‌گر چنین تشابهی‌ست. از دیگر نکاتی که تعلق‌خاطر سازندگان به مجموعه «نابودگر» را یادآور می‌شود، نمایش رابطه پدر و دختری‌ست که قرینه آن، به‌شکل مادر و پسری در «نابودگر» وجود دارد؛ و مادر، در زمان حال می‌جنگد تا پسر، در آینده، پیروزِ جنگ با ربات‌ها شود. پس از گره‌افکنی اولیه و حضور شخصیت اصلی «دَن» با بازی کریس پِرَت در آینده و روبرویی با دشمنان بشریت، اثر از ماهیت «نابودگر» دور و ارجاعات به «من افسانه هستم» نوشته مارک پروتوسیچ و آکیوا گُلدسمن و با نقش‌آفرینی ویل اسمیت آغاز می‌شود که برای فیلمی در ستایش «علم» جای تعجب ندارد؛ هرچند برخلاف «من افسانه هستم»، دشمنان بشریت، انسان‌های تغییر ژنتیکی یافته با ویروسی مرگبار پخش‌شده در زمین نیستند؛ و نیز مانند «نابودگر»، ربات‌ها، قصد جان انسان‌ها را ندارند؛ بلکه بیگانگان فضایی هستند. ضمناً راه نابودی آن‌ها، از فدا‌شدن داوطلبانه دانشمندی با بدنی دارای پادتن در «من افسانه هستم»، جنگ با تیر و تفنگ و برنامه‌ریزی برای تخریب تأسیسات مرکزی «شبکه آسمان» در «نابودگر» و ظهور یک منجی فرازمینی در شمایل یک انسان سال‌ها قبل از حمله بیگانگان فضایی برای نجات بشریت در آخرین لحظات در «رؤیاگیر» نوشته ویلیام گُلدمَن و لارِنس کَسدان و به‌کارگردانی لارنس کَسدان برپایه رمانی به‌همین‌نام نوشته «استیفِن کینگ» نمی‌گذرد؛ چنانکه دختر، فرمولی در آینده می‌سازد و پدر در گذشته، برای نابودی بیگانگان فضایی اقدام می‌کند؛ وقتی دنیا در هرج‌ومرج کامل است و همه از شکست جنگ در آینده، در ناامیدی بسر می‌برند. بیگانگان فضاییِ «جنگ فردا»، برعکس «بیگانه» ریدلی اسکات، «زینومورف» به‌معنای «بیگانه» نامیده نمی‌شوند و آن‌ها را «وایت اسپایک»؛ یعنی «نیزه‌دار سفید» می‌نامند و دگربار، با ارجاعات به اثری دیگر به‌نام «بیگانه»، بخشی از خط داستانی را باید پی گرفت؛ ازآنجاکه نابودی‌شان وابسته به «مرگ ملکه ماده» است که توسط نرها مواظبت می‌شود. طراحی «نیزه‌داران سفید» طوری صورت گرفته که ترسناک باشد؛ اما آنچه ایجاد ترس و دلهره لازم در تماشاگران می‌کند، عدم‌نمایش خشونت و سبعیت آن‌هاست و تصاویری که آن‌ها در‌حال‌کشتار انسان‌ها و پوست‌کنی‌شان هستند، در نمای لانگ‌شات گرفته شدند که قاب مناسبی برای پدیدآوری حس چندش از رؤیت چنین وقایعی و حس ترس در مخاطبان از توانایی آن‌ها در ابراز سطح بالایی از خشونت و سبعیت نیست و قاب‌های بسته، انتخاب بهتری به‌نظر می‌رسند که موارد گفته‌شده را می‌توان از نقاط ضعف در بخش فیلم‌برداری لَری فانگ باشد. مضاف‌براینکه طراحان «زینورمورف» در آثار بعدی الهام‌گرفته‌شده از «بیگانه» کوشیدند «زینومورف»، طراحی پیچیده‌ای داشته باشد که نمونه‌اش را در اثر «زیر آب» ویلیام اونک می‌توان یافت؛ که موجودی غول‌پیکر در اعماق گودال ماریانا با شمایل «زینومورف»، حفرکننده صدها‌تُنی را می‌شکند؛ و اینجا «نیزه‌دار سفید»، دیگر ویژگی «انگلی» زینومورف بیگانه را ندارد؛ هرچند مجهز به دو بازوی نیزه‌انداز بوده و ازلحاظ بافت بدنی، به دایناسورها شباهت دارد که همچنان قادر نیست به‌سادگی و ترسناکی «زینومورف» باشد. نکته دیگر درباره «نیزه‌دار سفید»، عدم‌نمایش آن‌ها تا حدود دقیقه 50 است و در اولین تصویر مشاهده‌شده تماشاچیان از «نیزه‌دار سفید»، جسد بی‌جان نیزه‌دار سفید افتاده در آسانسوری‌ست؛ غافل‌ازاینکه چنین ورودی به‌هیچ‌وجه، آغاز مواجهه خوبی برای بینندگانی به‌شمار نمی‌رود که باید با تعلیق روبرویی با آن‌ها در یک‌ساعت و 30دقیقه باقی‌مانده از اثر و ترس از نجات بشریت از دست «نیزه‌داران سفید» زمان بگذرانند و اشکالی‌ست که به فیلم‌نامه‌نویس؛ زَک دین برمی‌گردد؛ جداازاینکه شمایل نیروی شر را مخدوش می‌نماید؛ زیرا بدون وجود نیروی شر قوی و همپا با کنش‌های قهرمان، حنای کنش‌های قهرمان، دیگر رنگی نخواهد داشت و کشمکش‌های بین قهرمان و دشمنان بشریت و «ملکه ماده نیزه‌داران سفید» به‌عنوان نماینده آن‌ها، رنگ تصنع به خودشان می‌گیرند؛ کشمکشی که می‌تواند «کشمکش بین انسان و طبیعت» تلقی شود. در «بیگانه»، اثر با ورود یکی از سرنشینان سفینه جست‌وجوگر به سفینه زینومورف آغاز می‌شود و با حمله به کندوی ملکه ماده اغلب در همان سفینه پایان می‌یابد؛ درصورتی‌که این تصویر در «جنگ فردا» به پرده سوم انتقال یافته است و تنها و اولین و آخرین برخورد انسان‌ها با «سفینه نیزه‌داران سفید»، زمان حمله به ملکه ماده است؛ البته پس از تزریق سم کشنده ساخته سرهنگ میوری فورستر؛ دختر دن فورستر در آینده به نیزه‌داران سفید قرار‌گرفته در محفظه انجماد، بقیه نیزه‌داران سفید بیدار می‌شوند و برنامه به‌هم می‌خورد؛ چنانکه ملکه ماده، پا به فرار می‌گذارد؛ باوجوداینکه در آخر داستان، جان سالم به‌درنمی‌برد. صحنه مواجهه انسان‌ها با محفظه انجماد نیزه‌داران سفید و نام‌بردن از آن‌ها به‌عنوان «سلاح کشتار»، قسمت چهار «بیگانه» با نام «بیگانه؛ رستاخیز» نوشته جاس وِدِن و به‌کارگردانی ژان پیِر ژانت را به اذهان متبادر می‌سازد که دانشمندان سازمان ملل، مشغول انجام تحقیقات برای دستیابی به سلاحی زیست‌محیطی با آدم‌ربایی انسان‌ها و جایگذاری «زینومورف» در بدن آن‌ها هستند. آهنگسازی لُرنه بالفه از نکات قابل‌تأمل اثر است و کمک فراوانی به افزایش ایجاد تعلیق؛ هرچند به‌شکل کاذب و باتوجه‌به نکات اشاره‌شده راجع به فیلم‌نامه می‌کند. کریس پِرَت؛ بازیگری که با بازی در فیلم سینمایی «نگهبانان کهکشان‌ها» نوشته نیکول پِرلمَن و جِیمز گان و به‌کارگردانی جِیمز گان محبوبیت جهانی یافت و قریب‌به‌اتفاق، وی را در مقام «کمدین» می‌شناسند، این‌بار، در قالب «دَن فورستر» در نقشی جدی فرومی‌رود و می‌تواند نمره قابل‌قبولی از مخاطبان دریافت کند. «یوُوان استراوسکی» و «جِی. کی. سیموُنز» از دیگر بازیگرانی هستند که به باورپذیری شخصیت‌ها و رویدادها یاری می‌رسانند؛ نیز، نباید از بازی خوب نقش‌های مکمل غافل شد. فیلم سینمایی «جنگ فردا» را می‌توان ماسالایی از آثار گوناگون ژانر علمی-‌تخیلی نامید که ارجاعاتی به آثار مطرح این ژانر را به‌تصویر می‌کشد. «ماسالا»، عبارتی‌ست که در سینمای بالیوود به‌کار می‌رود برای آثاری که در آن‌ها، ترکیبی از ژانرهای اکشن، کمدی و دِرام وجود دارد و با کمی تغییر در محتوا، برای نام‌گذاری مطلب پیش‌رو، از این اصطلاح سینمایی شده است. این‌طورکه به‌نظر می‌رسد؛ «جنگ فردا» با همه نقاط ضعف و قوت و با تمام نقدهای منفی و مثبت دریافتی، توانسته با استقبال بینندگان و رضایت 53‌درصدی آن‌ها، توجه شرکت فیلم‌سازی اسکای دَنس و شرکت فیلم‌سازی و پخش آمازون را برای ساخت قسمت دوم با فیلم‌نامه‌ای از زَک دین و به‌کارگردانی کریس مَک کِی و با بازگشت همه بازیگران اصلی جلب کند و حتی خبر از مذاکراتی با طرف‌های قرارداد به گوش می‌رسد.

فرزاد جمشیددانایی
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید