بعد از دو ماه از غارم بیرون آمدم، غار که چه عرض کنم، دو ماهه که به جز سرکار و املاک برای پیدا کردن خونه جای دیگری نرفتم! این شرایط زیست دو ماه اخیرم، خود یک اثر رئالیسم جادویی بود. افکارم، یاسها، نشخوار ذهنی، کابوسهای خواب و بیداری، شرایط ایران و بگذریم ...
انگار امسال برایم سال رئالیسم جادویی شده؛ از عشق در سال های وبا شروع کردم، وسوسه شدم دوباره صد سال تنهایی را بخوانم، سراغ آثار بورخس رفتم و بعد هم همین اواخر خسرو خوبان از رضا دانشور دوستداشتنی و از اهالی تئاتر و ادبیات را خواندم.
در اوج التهاب این روزهای ایران، و رهاشدگی لجام گسیخته اقتصاد و سیاست، اینکه تئاتر هنوز دارد نفس می کشد خیلی ارزشمند است، ما هنوز به تئاتر میرویم تا با "حقیقت وجودی خویش" ارتباط برقرار کنیم و فرض بر این است که با این اعتقاد از تئاتر خارج می شویم که هنوز هم ایجاد این نوع ارتباط امکان پذیر است.
من یک اثر یک ساعت و 30 دقیقه ای دیدم و حداقل یک ساعت و 20 دقیقه آن را به هیچ چیز فکر نکردم! قلم آرش سنجابی از نقد شرایط موجود را دوست دارم،
... دیدن ادامه ››
زیست ما را زیر سوال می برد و اخطار می دهد که داریم در پست ترین وضعیت موجود زندگی (یا به قول سنجابی زنده مانی) می کنیم.
سنجابی با در هم شکستن تابو تقدس گرایی و پرسش از ایدئولوژی، تحمیق ما را گوشزد می کند و ما را به اندیشیدن فرا می خواند.
رقص پردیس زارع با رنج زندگی
حضور پر حضور و باور پذیر بهزاد عبدی و نادر فلاح
و مشعل پر نور صبا ایزدپناه در روشن کردن قومیت و ملیت و داستان های فولکلور ایران زمین
و تلاش و همراهی تیم بووگی ووگی برادوی
به من باز هم یاد آوری کرد که جهان به تئاتر و تئاتر به بازیگرانی نیاز دارد که حقیقت روح آدمی را روی صحنه ببرند.