با عرض خسته نباشید خدمت کارگردان، بازیگرها و عوامل اجرایی کار.
برداشت من از مرفی این بود که این کار بیشتر از این که خوانشی از مورفی بکت باشه، تاثیر فراوانی از در انتظار گودو پذیرفته، که ولادیمیرها و استراگون هاش سعی دارن اعمال قهرمانانه تری از اون چیزی که ولادیمیر و استراگون بکت انجام میدن از خودشون نشون بدن و بنابراین سعی دارن با تبدیل شدن به یک گروه تئاتر، گروه تئاتری که نمایش های ساخته شده بر اساس نمایشنامه های شکسپیر رو میبینه و دوست داره بسازه (و شاید هم می سازه) خودشون رو از خمودی نجات بدن و به مرفی (گودو، GOD، تئاتری شدن، موفق شدن در تئاتر و بازیگری و ...) برسن. مرفی هم اون بیرون نشسته و اعمال غیرقهرمانانه این افراد در توالتی که به عنوان «تئاترجای» ساختن نگاه می کنه و اغلب واکنش های پدر-فرزندی یا حتی همراه با تاسف به اون ها نشون می ده.
ریتم کار به درستی شکل گرفته بود و کسی بازی اضافی نداشت، به جز قسمتی که در توالت بوی بدی پیچیده بود که به نظرم واقعا تو ذوق می زد.
تمهیدهای زبان شناسانه کار می تونست خیلی بیشتر و خلاقانه تر از تعویض زبان و ترجمه باشه، امّا همین هم در دوره ای که مبحث زبان شناسی اهمیت ویژه ای در تئاتر جهان داره، نکته تعریفی ای بود.
استفاده از میزانسن ورود و خروج داگویلی هم به نظرم داره در تئاتر زیاد میشه و میشه جایگزین های خلاقانه تری رو استفاده کرد، گرچه همین میزانسن هم به حفظ ریتم و ترکیب بندی صحنه و بازی ها کمک شایانی کرد.
متن کار رو دوست داشتم و خیلی دوست دارم که بتونم یه روزی بخونمش.
در آخر باز هم خسته نباشید.