جادوی هنر، هنر اکتسابی یا هنر ذاتی..!؟
در عالم تیاتر چندتا نمایشِ مونولوگ سراغ دارید اینجور چشمُ، گوشُ حواسِ شمارو درگیر کنه که گذر زمانُ متوجه نشید! و در پایان افسوس بخورید که حیف چه زود تموم شد!!
مارکز جایی میگه عشق یه استعداد ذاتیه! و مگه هنر هم جز این میتونه باشه؟؟
توی کدوم کلاس و آموزشگاه بازیگری و فن بیان شما میتونی به آمادگی و تجربه مجید رحمتی دست پیدا کنی در نقش کریم شیره ای؟؟
کجا شما میتونی طراحی صحنه و لباس در این حد کاربردی در عین سادگی (یه درخت خشک، یه فرغون، یه بیل، یه تیشه و حتی خاک پای درخت و کفپوشی که قبرستونُ تداعی کنه) پیدا کنی؟؟ کجا سراغ داری که یه تیشه هم تیشه باشه هم تیرُ کمون هم سیبیل شاه هم وافور دوشاب الملک؟؟ یا اون فرغون یا بیل یا درخت یا حتی خاک پای درخت، هر کدوم در عین واحد چندینُ چند کاربرد داشتن و در خدمت نمایش و بازیگر..
و چقدر این داستان ایرونی که حرفاش و درداش، نیشاش و کنایه هاش هنوزم جاری و ساریه، ذهن و وجدان تماشاگرُ همراه میکنه
... دیدن ادامه ››
و درگیر..
فرق این نمایش تمام ایرونی با اون نمایش های فاخر با دکور های آنچنانی و نمایشنامه های غربی اینه که اونا خوب به چشم تماشاگر میشینن ولی این یکی به جانُ دلِ تماشاگر ایرونی میشینه..!!
فیلم تیاتر خیلی با کیفیتی هم خدا رو شکر ازین اجرا و نمایش ماندگار ضبط شده..
بازم ممنون و سپاس گذارم از مجید رحمتیِ عزیز که با این بازیِ درخشانش روح ما و دوشاب الملکُ شاد کرد، و همچنین کهبد تاراج، مهران رنجبر و رضا بهرامیِ گرامی..