غمگین ترین شب پاییزی.....
شب از شبهای پاییزی ست
از آن همدرد و با من مهربان شبهای شک آور
ملول و خسته دل گریان و طولانی
شبی که در گمانم من که آیا بر شبم گرید، چنین همدرد
و یا بر بامدادم گرید، از من نیز پنهانی
من این میگویم
... دیدن ادامه ››
و دنباله دارد شب
خموش و مهربان با من
به کردار پرستاری سیه پوش پیشاپیش، دل بر کنده از بیمار
نشسته در کنارم، اشک بارد شب.....
من اینها گویم و دنباله دارد شب.....
«م.امید»
بعد از این، دنیا حتما چیزی کم داره....
خبر مرگ موریکونه رو که شنیدم...گفتم اعتبار دنیا داره کم میشه...
اما امشب،،،
انگار، احساس کردم که دنیا دیگه جای قشنگی نمیتونه باشه.....