"زندگی همین مزخرفاتیه که میبینی"، باید بگویم زندگی این مزخرفاتی که دیدیم نیست؛ نمایش زندگی یک رویاست "این مزخرفاتی" بود
... دیدن ادامه ››
که دیدیم!
متن ملغمه ای بود از رقت بارترین مضامین سریالی نه یکی یا دوتا بلکه همه ی آنها با هم از جوان مرگی، خیانت، مریضی، شکست عشقی، ناموسی بازی، اعتیاد، مادر ضجه کش، پدر داغان و مرده فلذا یتیمی!، سربازی فلج کننده، ورشکستگی، باخت، اخراج از دانشگاه، زندان، قتل، قبرستان، باران، سقف چک چک کنان، عموی بی رحم، بی خانمانی، خودکشی، دعوا، پلیس، فقر نکبت بار، سیل، خل بازی، کارگری، خانه سالمندان تا کلمات قصار و در و گهر افشانی درباره ی کلیات حیات بشر؛ و البته با حضور افتخاری پرده ی ویدئو پروجکشن که وقتی می خواست بنالد تمام فرایند نمایش (پیامهای ویندوز) آن تکه فیلمها را هم نشانمان می داد که بفهمیم کسی که آن پشت دارد دکمه ی پِلی را می زند فول اسکیرین هم می کند؛ فقط جای یک زایشگاه خالی بود و یک عروسی که وسطش ارتش عراق بمباران کند، به غیر این دو همه به گونه ای حاضر بودند که شدت اغراقشان کل ماجرای نمایش را به مضحکه ای تاسف بار تبدیل می کرد.
فرم از هم گسیخته ی چموشِ کلافه کننده با نورپردازی بد، صدا گذاری بدتر و صحنه ی شلخته کاملن هماهنگ بود!
تنها چیزی که باعث می شود از دیدن این اثر در مقابل آینه سرافکنده نباشم این است که درآمد حاصل از نمایش این شب به هموطنانمان در سیستان تقدیم می شود.