در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سمیرامیس بابایی درباره نمایش شکار مرغابی: دایناسور ناکام! نشریه دنیای تصویر شماره 264 سمیرامیس بابایی
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 17:03:07
دایناسور ناکام!

نشریه دنیای تصویر شماره 264

سمیرامیس بابایی


الکساندر وامپیلوف از نمایشنامه نویسان به نام اتحاد جماهیر شوروی در عمر ِکوتاهِ سی پنج ساله خود هفت اثر نمایشی به جا گذاشت و شکار مرغابی ... دیدن ادامه ›› را نیز دو سال قبل از درگذشت اش به رشته تحریر در آورد. این نمایشنامه که به تازه گی ترجمه شده است نه تنها می تواند کنجکاوی دوستداران علاقمند به ادبیات نمایشی روس را  برانگیزد بلکه حتا بعد از دیدن نمایش می تواند برایشان تعجب برانگیز هم باشد! آخر شکار مرغابی نمایشی است با داستانی بسیارمعمولی و قابل حدس در مورد اضمحلال روحی شخصیتی میخواره و به شدت  هم از ضعف طرح داستان رنج می برد (شبیه به فیلم های تلویزیونی نود دقیقه ای خودمان در مورد اعتیاد!) اما چه میشود که الکساندر وامپیلوف که به دایناسور روس معروف است و نقطه عطفی ست در گذار از نمایشنامه نویسی تئاترِ صرفا رآلیسیی- سوسیالیستی در نمایشنامه شکار مرغابی این چنین ضعیف جلوه می کند. از آنجایی که هنوز نسخه چاپی فارسی نمایشنامه در دسترس نیست لذا نگارنده برای کشف ماجرا  از مقاله انگلیسی  مجله تایمز بهره  جسته است «هسته مرکزی داستان مهندسی به نام ویکتور زیلوف است که اوقات شبانه اش را در بارها می گذراند و فردی تنهاست که در الکل مغروق است و در طی فلش بک هایی تماشاچی شاهد زندگی اوست ، ویکتور فردی زنباره  و آب زیر کاه است و شخصیتی سطحی ، پرحرف و ریا کار دارد . سمبل آدمی نادرست که هوس شکار اردک را همواره چون آرزویی در سر دارد اما حتا در این کار هم ناشی ست. ما شاهد خیانت او را به همسرش، مسخره کردن رییسش و اهانت به دوستانش و سواستفاده او از زنان هستیم . نمایش کمدی- تراژدی شکار مرغابی طنزی تلخ و گزنده دراد . زنی در نمایش وجود دارد که همه مردان را آلیک می نامد که اول کلمه آلکوهولیک(میخواره) است. در این میان همسر ویکتور که شاهد  فساد و خرابی اوست به وی می گوید که« ما نمی توانیم اینگونه به زندگی ادامه دهیم.» ولی همچمنان این وضعیت را چون دور باطلی ادامه می دهد. وی از  شرایطش بیزار است ولی  نارضایتی خود را تنها با افسوس خوردن بیان می دارد و منتظر است شاید دست روزگار بی عملی وی را نادیده بگیرد و خود به خود همه چیز درست شود! شکار اردک یک درام انقلابی متحول گرایانه است که فصل جدیدی را  در تئاتر شوروی بوجود آورده است  و تاثیراتش حتا پس از فرو پاشی شوروی نیز برجا مانده است. وامپیلوف علاوه بر غنای ادبی موجود در نمایشنامه، برای انتقال ایده های خود روش ها متنوع ای از کدگذاری ها تا برخورد نمادین شخصیت ها وپایان بندی باز بهره جسته است و....»  خب ظاهرا که ناجذاب و کلیشه ای بنظر نمی رسد! اما گواه این حقیقت  هست که  نمایشنامه ها ی پرقدرت نمی توانند به تنهایی بر ضعف های اجراییِ کارگردان یک نمایش سرپوش بگذارد! اتفاقا  نمایش بسیار پر انرژی ظاهر می شود و  با وجود اینکه بازیگران هر کدام به نوبه خود در ایفای شخصیت شان  تلاش قابل تحسینی می کنند (به عنوان مثال نقس آفرینی رضا فیاضی  رییسی لیبرال که در ظاهر اخلاق گرا و مردم دار است و باطنا فردی سودجو و بی اخلاق،  بسیار دیدنی است) اما متاسفانه پرداخت داستانی نامناسب ، عدم کارگردانی توانمند و  فقدان میزانسن ! نه تنها موضوع داستانی را به روایتی ساده و نخ نما  بدل می کند ؛ بلکه تعویض صحنه های پی در پی و بی اهمیت  به تدریج ریتم کار را کند و در  نیم ساعت پایانی عملا ریتم  را همراه با حوصله مخاطب به قتل می رساند.  نکته دیگری که در شکار اردکِ وامپیلوف قابل توجه است سمبلیک بودن زن در نمایشنامه است ؛ تو گویی زنان در نمایشنامه سمبل جامعه ای هستند که باید بیاموزند در برخورد با یک ریختگی اجتماعی  با مصالحه و مماشات نه تنها راه به جایی نمی برند بلکه اسباب تحقیر و حقارت و تیره بختی خود را نیز فراهم می کنند. که این کانسپت نیز در نمایش بشدت کم رنگ و بی جان نمود پیدا کرده است تا جایی که حتا می تواند به چشم هم نیاید.