شباهت جهان زندگی آدمها به یک جعبه جادوئی
علیرضا درویش نژاد در یادداشتی به بررسی نمایش "آقای اشمیت کیه؟" نوشته سباستین تیری با ترجمه شهلا حائری و به کارگردانی سهراب سلیمی در سالن جوانمرد خانه تئاتر پرداخت.
نزدیک به نیم قرن است که سهراب سلیمی بازیگر و کارگردان تئاتر و همکارم در اداره برنامه های تئاتر سابق را از نزدیک می شناسم، چه در آن سالهائی که بعنوان بازیگر در نمایشنامه های مختلف بازی میکرد و دستیاری کارگردان های مختلف را در نمایشها به عهده میگرفت و چه سالهائی که اختصاصا به عنوان کارگردان تئاتر فعالیت میکرد، ازهمان دورانهای اولیه آشنائی با سهراب با شخصیتی مستحکم و قدرتمند برخورد کردم که حاضرنبود زیر بار زور و حرفهای غیر علمی دیگران برود، رنگ را خوب میشناخت، سالهای زیادی گریم تدریس میکرد، بعد از دوران دانشکده در کنار اساتیدی همچون زنده یاد رکن الدین خسروی که از اساتید برجسته تئاتر ایران بوده و شاگردان زیادی را پرورش داده است، هم بصورت علمی و هم بصورت عملی، آموخته های خود را عملی کرد و بازیگر رسمی وزارت فرهنگ و هنر وقت بود.
سلیمی در مقایسه با هنرمندان زیادی که فقط بر روی صحنه میرفتند تا دیده شوند، در پی آن بود که اندیشه های خود را از طریق صحنه به تماشاگر خود منتقل کند.
انتخاب متن نمایشی یکی از ارکان اصلی بیان اندیشه های نویسنده و کارگردان بشمار میرود و سهراب سلیمی از همان اوایل حضورش به عنوان کارگردان در انتخاب متون نمایشی دقت زیادی داشت و همیشه سعی داشت تا متنی را انتخاب کند که مربوط به دوره و عصر حضورش در جامعه باشد و بتواند حرفهائی را بزند که مربوط
... دیدن ادامه ››
به حال و زمان حاضر جامعه اش باشد.
متن نمایشنامه "آقای اشمیت کیه ؟" را نخوانده بودم اما وقتی طراحی صحنه نمایش را دیدم، احساس کردم: محل زندگی و یا جهان زندگی آدمها شبیه یک جعبه جادوئی است که همه چیز می تواند در آن دیده شود و جالب آنکه جعبه جادوئی به بخشهای مختلفی از زندگی آدمها تقسیم شده است: جامعه ای که کنترل و مدیریت آن در دست آدمهای همان جامعه نیست و کسان دیگری با تفکرات و برنامه های دیگر، آنرا کنترل میکنند.
آدمهای نمایش "آقای اشمیت کیه؟" حتی بر رفتار و عواطف خود کنترل ندارند و جریانهائی از بیرون، آنها را هدایت و رهبری میکنند و برنامه میدهند که چگونه کار کنند، چه کاری بکنند و چه رفتاری با خود و محیط شخصی خود داشته باشند یا آنکه با اعضای خانواده خود چگونه باید برخورد کنند، تمام لحظات آنها را کنترل میکنند و حتی افرادی را به عنوان عضو به خانواده آنها اضافه و یا کم میکنند، آنها نیز ناچار به قبول آن هستند و جرئت مخالفت با هیچ چیزی را ندارند.
مجموعه ای که نشان دهنده وضعیت موجود جوامعی همچون جامعه ما است و نشانه از آن است که در عصری زندگی میکنیم که نه تنها اجازه زندگی آزاد ( حتی در محل اپارتمان محل زندگی) خودرا نداریم، بلکه اجازه آزاد تصمیم گیری در هیچ بخش دیگری از زندگی خود را نیز نداریم و باید آنچه را که آنها میگویند باور و اجرا کنیم.
احساسات غالب بشری خود را باید باهماهنگی و برنامه ریزی آنها و در صورت صلاحدید به اجرا درآوریم ( نشانه هائی از فاشیسم)، حتی اگر مخالفت کنیم آدمهائی شبیه به ما را دارند که میتوانند بجای ما کارکنند و تصمیم بگیرند، برای ما فرزند تولید کرده و به زندگی ما اضافه میکنند، ما قدرت مقابله و مخالفت نداریم، در واقع موضوع هویت آدمها در جهان هستی مطرح میشود و... .
سهراب سلیمی بعنوان کارگردان با یک هوشمندی مشخص، لحظات تلخ و شیرینی را در نمایش "آقای اشمیت کیه؟" بوجود میاورد که ناچارا به آن میخندی و خواهی گفت (خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است) و بفکر فرو میروی که خواسته کارگردان است.
از بازی زیبای بازیگران نمی گویم که همه خوب و زیبا درخشیدند، آن هم در کنار بازی استاد ایرج راد که نشان داد در نیمه دهه هفتاد زندگی، توانائی های خود را دارد و قابل ستایش است و در انتها، خسته نباشند که در جهان امروز ما بیشتر باید اندیشه کرد.
دیوانه نیستم
مرا به تیمارستان میبرند
باید برای من
دیوانه خانه ای دیوانه تر از
دیوانه گان بسازند