پس افتگی
فریدون جیرانی باز هم با یکی دیگر از کارکترهای مشرقی دنیای فیلم هایش، راهی جشنواره سی و هفتم فیلم فجر شده است؛ فیلم "آشفته گی"
... دیدن ادامه ››
که حتی املا متفاوت این کلمه نشان از آشفته بودن شرایط حاکم بر فضا و احوالات فیلم دارد. فیلم آشفته گی شباهت های بسیاری به آثار قبلی کارگردان به لحاظ محتوائی و ساختاری دارد؛ آثاری همچون خفه گی، سالاد فصل، پارک وی، قصه پریا و ...! فیلم هائی که به دلیل ناهمخوانی های موجود در روند دراماتیک قصه همگی دچار آشفتگی شده بودند و به نوعی قل های دیگر آشفته گی هستند!
فریدون جیران علاقه فراوانی به بازنمایی سوژه جرم در فیلم هایش را دارد. در نتیجه خروجی این دلبستگی، فیلم های نسبتا اجتماعی میشوند که تلاش می کنند فارغ از گرفتن رنگ و بوی پلیسی، کارگاهی و احتمالا درام دادگاهی به خود، ژانر نوآر گردند. از اینکه جیرانی در ژانر مطبوع خودش، بعضی موارد را به صورت مفروضات مولفانه خود و پیش فرض به تماشاگر ارائه میدهد، نمی توان به سادگی گذشت. چرا که روایت بیشتر از آنکه به سمت آسیب اجتماعی و امر نابهنجار رود، خود دچار لغزش های پیش پا افتاده در نگارش فیلمنامه میگرد. فیلمنامه ای که خود مبتلا به بیماری های روانی متعددی است نمی تواند با فرمول ترکیبی همیشگی عشق و جنایت چیزی را بیافریند که مقبولیت منطقی و عقلانی داشته باشد. در "آشفتگی" گویا فیلمنامه با اختلالات فراموشی و هذیانی و یادگیری ای که دارد، بدیهی ترین موارد جامعه شناسی پیرامونی خود را رعایت نمیکند؛ پدیده وجود اثر انگشت منحصر به فرد برای هر انسانی، انجام آزمایش DNA برای تشخیص نسبت خانوادگی، ثبت تاریخ خروج از کشور، تمایز امضاء بین دو فرد و مهمتر از همه غیر قابل استفاده بودن ماشینی که مقدما با سقوط در ته دره آتش گرفته!
با این تفاسیر فیلمنامه آشفته گی، یک فیلمنامه مجرم در قتل دموگرافی های ( شخصیت شناسی ) معتبر و مورد پذیرش سینمایی می شود. روابط خانوادگی میان دو برادر یعنی باربد و بردیا ( با بازی مشترک بهرام رادان )، به قدری سیر غیرطبیعی در شخصیت پردازی به خود میگیرد که نمیتوان بی عرضه گی را که نماد خوب بودن است را به کدام یک نسبت داد! غم نان باربد یا ناتوانی بردیا در کتک زدن مشرقی؟! در هر صورت فیلمی که بنا به ادعای خود میخواهد مرد خوبی را نشان دهد که بد می شود؛ در فهم چیستی هابیل و قابیل بودن این دو بردار استراتژی مشخصی برای سنجش شخصیت هایشان در اختیار تماشاگر قرار نمی دهد. دو برادری که همزمان هم می توانند منفعل باشند و هم فعال، هم می توانند باهوش باشند و هم منگ!
فضای ناکجاآبادِ لازمانی خفه گی به فیلم آشفتگی نیز نقل مکان کرده است و خواسته است شخصیت هایی خلق نماید که هیچ جائی به نظر میرسند. همین موضوع در گویش و لحن کارکترها تاثیر گذاشته است و لحن های خشک، رسمی و فاقد روح به آنها الصاق کرده است که البته برای کارکتر ارژنگ ( با بازی مهران احمدی ) که چاقو کش سابق بر این بوده است دوز کمتری دارد و برای کارگاه سکانس پر کن فیلم که چیستی حضورش جای سئوال دارد، دوز برابر!
گره گشایی فیلمی که گره افکنی قابل ذکر نداشت، به قدری خام دستانه است که مرزهای روایی قهرمان، ضد قهرمان و نقش خنثی را در می نوردد. فیلم می خواهد نگاه مادرانه ترانه مشرقی ( با بازی مهناز افشار ) به ارژنگ را تا انتهای فیلم داشته باشد، ولی به دلیل فراموشی فیلمنامه ناچار است طی یک صحنه چیدمان شده گانگستری تیر به بخش تفکر او ( که در طول فیلم سراسر بی عقل معرفی می شود ) شلیک کند. فیلم می خواهد نگاه عاشقانه مشرقی به بردیای سابق و باربد اسبق را نیز حفظ کند، ولی فیلمنامه می خواهد به بخش عاطفی او تیر بزند (البته بالاتر از قلب او برای زنده نگه داشتنش و حضور نجات بخش ترانه)! شاید مشرقی می خواهد به انگیزه های احساسی و منطقی خود توامان شلیک کند و تماشاگر را از نابسامانی خود مطلع نماید! پایان بندی فیلم به قدری لحن جدی اش، کمدی میشود که ناخودآگاه خاطره فیلم "پارک وی" زنده میشود؛ صحنه قطع شدن انگشت های کوهیار و ریختن آب کتری بر روی سرش که با قهقهه تماشاگران مواجه شد!
همانطور که در فیلم سیاه و سفید خفه و کم نور خفه گی استدلال خفگی در آسانسور قابل قبول نیست و فقط تماشاگر از ریتم کند فیلم دچار خفگی گذر زمان شد، در فیلم آشفته گی نیز، پلان های کج گرفته شده نمایانگر ابدیت شخصیت های سقوط کرده نمی شود و صرفا باعث سر خوردن گردن تماشاگر از سمتی به سمت دیگر میشود. شاید در فیلم بعدی فریدون جیرانی با شخصیت پارانویای دیگر آشنا شویم که تعمدا می خواهد وابسته به مشرقی دیگری شود، اینبار شاید به اسم شوریده گی! شیفته گی! پاشیده گی! پراکنده گی!