سلام و عرض ادب
نمیدونم چرا به دلم نَنِشست؟!
خیلی به دلیلش فکر کردم و به این نتیجه رسیدم شاید چون بازیها به هم مچ نشده بود!یعنی اصلا بین بازیگرا تعاملی نمی دیدم و انگار هرکس داشت برای خودش دیالوگ میگفت و ول می کرد می رفت و در نهایت به شکل یه جز از "کل" دیده نمی شد بلکه فقط همون جز رو می دیدی و می رفتی جزءِ بعدی و در نهایت هیچ کلی دیده نمیشد!
مثل پارچه ای بود که تارو پودش معلومه و اونقد منسجم نشده که بشه بهش گفت پارچه!
شایدم چون متن اصلا عمیق نمی شد و تند و تند یه واقعه رو میگفت و رها میکرد و میرفت بعدی!
به نظرم این کار به حس بسیااار زیادی احتیاج داشت شاید اون حس و لطافت رو از کار نگرفتم..
شایدم متن عجله داشت ..بازیگرا عجله داشتن..
واقعا نمیدونم!
دکور و طراحی صحنه و بازی بعضی از بازیگرا رو دوست داشتم
به گروه عزیز و جناب سلیمانی ارجمند خسته نباشید می گم امیدوارم شاهد موفقیت های روز افزونشون باشم.