چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان به امید شک همه عمر نشست
هان تا ننهیم جام می از کف دست
در بی خبری مرد چه هشیار و چه مست
بازی و انتخاب خوب بازیگران خصوصا شخصیت عبدی و خلق کمدی بی افتادن در هجو و شوخی های معمول به زور خنده گرفتن از تماشاچی...ای کاش کمی شاهد شخصیت پردازی های پیچیده تر می بودیم کمینه برای شایگانی که وسواس داشت و جزییات رو خوب می دید و تحلیل می کرد، درگیر اخلاقیات بود، و انگار کمالی و سرباز قربانی نمایش را زیسته بود...فضا ها من رو یاد "روزی روزگاری در آناتولی" می انداخت و تصور می کنم نویسنده بی تاثیر از جیلان نبوده. در نهایت می توان دوساعت رو بی خستگی به تماشای این نمایش نشست.