اسب حیوان نجیبی نیست!
نمایش شیهیدن به نویسندگی و کارگردانی عباس جمالی همانطور که از عنوانش بر می آید، مصدری است از فعل شیهه کشیدن. انتخاب
... دیدن ادامه ››
این عنوان برای یک نمایش نشان از مفهوم ظاهری یک فعل است و نه خود آن فعل و این مصدر ساختگی هیچ اطلاعات دقیقی در خصوص شخص انجام دهنده و زمان آن را ارائه نمی کند. شیهیدن هیچگاه برای بانگ اسب های متصور شده اش تعدد و همچنین زمان صرف این فعل را مشخص نمی کند. گوئی که شیهیدن در امتداد تاریخ و جغرافیای اجتماعی نانجیب شده به صورت مستمر تداوم پیدا کرده است.
شیهیدن نمایشی است که تعمدا کلام را فدای تصویر سازی هایش می کند و در گرداب سرگیجه آوری که پدید می آورد اسب هایی را ترسیم میکند که اسب بودن را نه در اهلی بودن یافته اند و نه در وحشی شدن! و این شیهه کشیدن در تلاطم موقعیت هایش نشان از جماعت آسیمه سری است که به آنها یورش برده شده است و این شیهیدن بانگ اعتراضی می گردد به ارزش گذاری های دیکته شده که بی هنری را بر هنر ترجیح داده است. نمایش دنیای خلق شده اش را به شکل نقاشی بی قاعده ای رونمایی می کند که این نقاشی نه چهار چوبی دارد و نه طرحی برای سوژه. در نتیجه این اسب های نانجیب شده آنارشی وار هر قیودی را که برای آنها محدود کننده شده است را پس می زنند. بنابراین کارکترهای اکثریت، نقش هایی می شوند که باید نشان از املاء نقاشی شده خاستگاه تحمیل شده اقلیتی گردند.
شیهیدن، زمانی سبب رم کردن اسب های نمایش و طغیان گریشان می گردد که عاملی از بیرون به درون احوالات و اندیشه های آنها ولو به اندازه نقطه ای تاثیر می گذارد. در نتیجه زیست این مادیان ها و نریان ها مترتب می گردد به خشمی بی قاعده که کوبیسم وار اضلاع حرکتی یکدیگر را میدرند و دور می ریزند. در نتیجه اسب های نمایش برای بقاء و ضرب در نخوردن برای جامه شان باید حافظه محافظه کارانه خود را در صندلی های شیبدار ساقط کننده حفظ نمایند. هر چند آنها هستی خود را در محل تحصیل علم، پوچ می یابند و کوشش هایشان تحت لوای اتحادیه های دانشجویی ابتر می ماند. شیهیدن رنگ آمیزی کارکترهایش را پس می زند و معیارش برای دورهمی های دانشجویانش بر سفره عاری شده را بسیار ملتهبانه به رخ می کشد.
به نظر میرسد در شیهیدن همه چیز خلق الساعه و بی معنا همچون جهان دادائیسم شده بنا شده باشد و چه جالب که این مکتب که مناسب و متناسب برای نقاشی کردن است همراستا با محتوای نمایش می گردد. حرکات کارکترها که در طول اجرا مثل پاندول ساعت، ریتمی تکرار شونده بر گذاره زمان می سازد، از منظری تعریف کننده رابطه استاد و شاگردی است که چاره ای برای مردمان حاضر در دانشگاه باقی نمی گذارد. لذا تحرکات ناشی از هیجانات سیاسی آغاز می گردد که ماهیت خود را از رابطه ای مخدوش شده بر تخته سیاهی مفهوم زده داردکه دیگر قابلیت تعلیم و تعلم در سرازیری واژگانش را از دست داده است. الباقی با قراردادهای اجتماعی معین شده و صداهای خفه شده ناچار به ادامه حیات در زباله دادن تاریخی هستند. همانطور که سایرین تبدیل به لاشه های بی استفاده و مکانیک وار برای زندگی شده اند و بدون هیچ شیهیدنی سر پا گوش شده اند!
https://www.honarnet.com/?p=6190