به دور خود چرخیدن
شاید در ظاهر نمایش های کمدی به دلیل آنکه توان سرگرم کنندگی بیشتری نسبت به سایر ژانرهای نمایشی دارند، در جذب مخاطب موفق
... دیدن ادامه ››
تر عمل کنند. خط مشی اغلب نمایش های کمدی اینگونه است که نمی خواهند مخاطب خود را درگیر محتوای خود کنند و یا برای او سودمند واقع گردند. در نتیجه انتظار شکل گرفتن فرهنگی تاثیر گذار بر تماشاگر از سوی این نمایش ها به حداقل می رسد. بسیار از سوی متولیان تئاتر و سینما پیش آمده که سلیقه مردم را دستخوش ابتذالی کرده اند و با استفاده از شوخی های جنسی هیچگونه سهمی برای قوه تفکر و تعقل مخاطب قائل نشده اند و طنز خود را با میزان و نسبت خنده آوری از مخاطب، به هر قیمت ارائه کرده اند.
نمایش "گریز از مرکز" به نویسندگی و کارگردانی احسان اکبر نژاد، از آن دست نمایش هایی است که علاوه بر آنکه قصد بر انگیختن احساسات تماشاگر را دارد، تفکر او را نیز نشانه گرفته است. تفکری که شاید ابتدا به ساکن معادل با یک دغدغه ارزشی نباشد، ولی با ارتباط گیری هدفمند با مخاطب، عقلانیت را به شوخی می گیرد. هر چند پیام نمایش رخت محتوای جدی بر خود نگرفته باشد، ولیکن در لایه های پنهان خود تلاش می کند که تمایز و تفاوتی از عقل و فکر را در یک دیوانه خانه ارائه نماید. اینجاست که نمایشی که خنده آوری بخشی از رسالت عمده آن می باشد، تصویر گر جامعه ای می گردد که ساکنان آن با همه رندی ها و حیلتی که به کار می بندند، عقل دارند ولی قدرت تحلیل ادراکات بدیهی و نظری را ندارند. به مرور اتمسفر جامعه ( دیوانه خانه ) در وجود تک تک این گروه خلافکار رسوب می کند و باعث استحاله ای در آنها می گردد که عقل به عنوان ابزاری سنجشگر برای آنها بی استفاده باقی می ماند.
نمایش "گریز از مرکز" آرمانشهری را تصویر می کند که در آن افراد غره شده به قوای ذهنی شان که القاب دانشمند به خود گرفته اند، همه چیز را به سخره می گیرند ولی درک این موضوع که خرد آنها دیگر توان اندیشیدن را ندارد از آنها سلب شده است. نمایش هیچگاه برای ابراز پیام خود که باد هوشمندی آدمهایش را خالی می کند، دچار لودگی و هجو نمی گردد. نمایش "گریز از مرکز" جنس کمدی خود را با تمسخر کند ذهنی آدم هایش در ساتیر بودن (Comedy Satire) و اندوه خود را با مرثیه خوانی برخطای فکری اکثریتی که اقلیتی را جدی نگرفته اند در کمدی تیره بودن (Dark Comedy) انتخاب میکند. نیش این نمایش زمانی جذب مخاطب میشود که تلخی واقعیت تراژیک نویسی کارکتر شکسپیر بر روزمرگی های فکاهی شده جماعتی مقدر می گردد.
مسلما "گریز از مرکز" به جامعه پیرامونی خود فکر کرده است و نسبت به آن احساس مسئولیت میکند. سازندگی این نمایش کمدی زمان عیان میگردد که هر چند از نظر متن و زبان نمایشی و صحنه چندان موفق عمل نمیکند ولی ایهامی که در کلیت فلسفی بودن خود دارد توانسته است ماهیت انتقادی بودن خود به جامعه لاشعوری که می آفریند تعمیم دهد. نمایش برای خلق فضای تضاد گونه در جدا سازی فکر از عقل و هشدار نسبت به ایجاد بی ذهنی در تحجر شخصیت هایش، موقعیت هایش را در انعطاف ناپذیری رفتارهای دگم شده انسان هایش شکل می دهد. انسان های تهی شده از عمل آگاهانه و دچار شده به عقلانیت محدود "گریز از مرکز" برای خنداندن همراهان خود دچار ابتذال و فکاهی های سخیف عرف نمی گردند و این دَوران غیر ارادی که آنها را به سوی تکرار می کشاند، هیچگاه با مبالغه های هجو گونه و مسخره بازی حرکتی بازیگر همراه نمیشود.