امشب و درآخرین شب اجرا نمایش آواز قو شاهد هنرنمایی استاد عزیز جناب سعید پور صمیمی و سر کار خانم پریزاد سیف بودم و چه نمایش زیبایی در یک شب پاییزی؛
قصه عشق یک عشق چندین ، چند ساله ...عشق به بازیگری و اجرا (یا حتی عشق ما به دیدن یک تئاتر خوب )که چقدر جناب
پور صمیمی زیبا نقش آفرینی کرده بودند.
در آخر قسمتی از نامه چارلی چاپلین به دخترش به ذهنم رسید:
جرالدین!
آری من چارلی هستم، من دلقک پیری بیش نیستم! امروز نوبت توست، من با شلوار گشاد پاره پاره رقصیدم و تو در جامه حریر شاهزادگان می رقصی!
هنر پیش از آنکه دو بال دور پرواز به انسان بدهد ، اغلب دو پای او را نیز
می شکند ، وقتی به آنجا رسیدی که یک لحظه خود را برتر از تماشاگران خویش بدانی ، همان لحظه صحنه نمایش را ترک کن.