بنویس یونس بنویس ...
از امیدی که نیست بنویس ...
به روایت کافکا ، امید وجود داره ، بی نهایت اما نه برای من ، برای منی که همیشه در چهار دقیقه های زندگیم هستم، چهاردقیقه های مردن و نمردن ، رفتن و نرفتن ، پیر شدن ... .
در چهار دقیقه گم شدم و در همان چهار دقیقه در اعماق آب خودم رو پیدا کردم ، فضای سورئال همان چهار دقیقه برایم واقعی تر بود از فضای زندگی در شهر و روی زمین .
چقدر از همه چیز لذت بردم ، نور ، دکور، آوای دلکش خسرو پسیانی و ...
ته نشین شدم کف دریای همان چهار دقیقه و به آرامش رسیدم از بی قراری چهار دقیقه .