اگر ذهن خوانی می کردیم دیالوگی که بین مخاطب این تئاتر با بازیگران و کارگردان صورت می گیرد احتمالا به صورت ذیل می باشد:
.
-عشق های یک طرفه
ِ
... دیدن ادامه ››
-چه مفهوم خوبی داره این تئاتر
چرا ما آدما کسانی را دوست داریم که آن ها یکی دیگر را دوست دارند ؟
-اینم تقریبا همون حرفه ولی درست می گی زمونه ی بدی شده ای داد بیداد
-چرا کسانی ما را دوست دارند که ما آن ها رو دوست نداریم ؟
-خوب خیلی بده حرف دیگه ای هم برای گفتن دارید؟
-من تو را دوست دارم تو او را دوست داری
-( پس از کشیدن خمیازه) دیالوگ خوبی بود تموم شد؟
-تو او را دوست داری من تورا دوست دارم او آن را دوست دارد
- به خدا فهمیدیم الان رورانس می رید؟
-آن ها هرگز کسی را دوست ندارند که عاشقشان هستند من عاشق زن او هستم او عاشق شوهر دوستش
.
-هورااااا دست بزنیم چه پایان خوبی
.
-چرا وقتی ما آن ها را دوست داریم آن ها با ایشان به ما خیانت می کنند؟
.
-جون مادرتون رورانس برید
.
-دایی جون دایی جون یادته به من گفتی هر وقت زمین افتادی گریه نکن من عاشق شدم عشقم عشقش را دوست دارد و عشقش شوهر ننه ام را دوست دارد اما من گریه نمی کنم
.
.
-بذارید این دفعه ساختار شکنی کنیم ما تماشاگرا براتون رورانس بریم -عشق من عاشق یکی دیگه شده آن دیگری عاشق عشق کارگری زحمت کش
_ خمیازه
_عشقم دوستت دارم تو دوستش داری؟
-خمیازه
این داستان تا ساعت یازده ادامه دارد