اقدام به اجرای نمایشنامههای ساختارمند که موضوعی قابل تأمل دارند، همواره سبب ارتقاء جایگاه و منزلت هنر تئاتر بوده است؛ جنبه اطمینان بخش و ویژگی اولیه چنین انتخابی آن است که تماشاگران حداقل با اجرای متنی بیمحتوا و خودنوشته توسط کارگردان روبهرو نیستند؛ این خصوصیت به شکل آشکاری بر اغلب اجراها تأثیر مثبت داشته است. در مواردی که تغییرات و یا برداشتهای خاصی در قالب اقتباس انجام میشود نیز امکان دارد اجرا جذابیتها و یا احتمالاً ضعفهایی هم داشته باشد.
نمایش "مگس" که ظاهراً اقتباسی از نمایشنامه "خانواده تت" اثر "اشتفان ارکنی" اعلام شده، توسط ایوب آقاخانی و توحید معصومی بازنویسی شده و با کارگردانی توحید معصومی در سالن سایه تئاترشهر اجرا میشود؛ این نمایش به رغم آنکه اجرایی اقتباسی اعلام شده، چندان اقتباسی نیست، بلکه در آن فقط بر جنبههای کمیک اثر که اساساً "کمدی درام" است، تأکید بیشتری شده و در این رابطه به تناسب نوع رویکرد و سلیقه ذهنی بازنویسان متن، دیالوگهایی هم اضافه شده و همزمان به حالات و موقعیت پرسوناژها، مخصوصاً به مزاحم بودن پرسوناژ سرگرد، اهمیت افزونتری داده شده و انتخاب عنوان "مگس" هم به همین دلیل
... دیدن ادامه ››
بوده است.
نمایش طبق معمول شامل یک بخش مقدماتی، یک بخش میانی طولانی و بخش پایانی کوتاه است: در قسمت مقدماتی اثر همانند هر متن ساختارمند و پرسوناژمحوری پای یک پرسوناژ خاص در میان است که قبل از حضور او در صحنه، نویسنده با توانمندی و تأکید قابل توجهی برای کنجکاو نمودن تماشاگران، برایش مقدمهسازی میکند و زمینه اشتیاق برای دیدار با این پرسوناژ در ذهن و احساس مخاطبان فراهم میشود؛ اما پرسوناژ مورد نظر که یک سرگرد تازه از جنگ برگشته است، نه تنها خاص، بلکه بسیار نامتعارف جلوه میکند. او به شدت عصبی و دچار گمانهها، توهمات و تأثیرات میدان جنگ است و اساساً جنگ، او را به یک بیمار روانی و ضایعه جنگ تبدیل کرده است: بخش مهمی از عوارض و تأثیرات مخرب جنگ در قالب این مهمان ناخوانده به محیط آرام، صمیمی و سالم خانواده تت انتقال مییابد و در نتیجه، اعضای این خانواده از عواقب و تأثیرات مخرب جنگ در امان نمیمانند. آنها مجبورند به خاطر سفارشات پسر سربازشان درباره سرگرد، او را تا آخر تحمل کنند تا آنکه نهایتاً به دلیل ماندگار شدن بیشتر سرگرد مزاحم و آسیبرسان در خانه آنها و تحملناپذیر شدن وضعیت، مرد خانواده که مأمور آتشنشانی است و بیش از همه از سرگردی که محصول آتش جنگ محسوب میشود، آسیبهای روحی و روانی دیده است، مجبور میشود او را که همانند یک دشمن حریم خانوادگیشان را تسخیر کرده، بکشد.
تعمقی نسبی روی موضوع نشان میدهد که ماجرای جدی و تلخ فوق در وهله نخست جزو موضوعات یک "درام" است، اما نویسنده و متعاقباً بازخوانان نمایشنامه (به نسبتهای کم و بیش)، بر جنبه کمیک اثر هم تأکید داشتهاند و ژانر اثر از همان آغاز تبدیل به "کمدی درام" شده است. در کل، در متن نمایش فعلی از جنبه جدی و درامگونه نمایش تا حدی کاسته شده و به همان نسبت به بخش کمیک افزوده شده است؛ با وجود این، اجرا در کل، حوصله تماشاگران را سرنمیبرد و در مقاطعی هم آنها را میخنداند.
پرسوناژ سرگرد در حقیقت نمونهای از شکلگیری یک گروتسک درونی و روحی روانی است. جنگ، شمایل شخصیت او را چنان تغییر داده که بیمارگونه، بسیار پیچیده و غیرقابل پیشبینی شده است؛ طوریکه هیچ شاخصه قرینهواری در رابطه با قیاس آن با الگوی شخصیت قبل از جنگ او وجود ندارد؛ به همین دلیل جزو پرسوناژهای بسیار پیچیده چند ساحتی( راوند) مریضگونه به شمار میرود؛ در عوض، شخصیت پرسوناژ لایوش تت، ساده و تکساحتی (فلت) است. تقابل این دو نوع پرسوناژ متضاد، اجرا را بسیار کنشزا کرده و آن را به لحاظ داشتههای دراماتورژیک ارتقاء داده است.
دیالوگها در راستای نوع نگاه و برداشت بازخوانان متن هستند: "او عادت کرده چیزی رو بیندازد توی دهنش و قورتش هم نده"، "من اصولاً مگسها رو نمیکشم، سلاخی میکنم"، "خیلی سخته وقتی ذهنتان دنبال چیزی میره، جلوش رو بگیری"، "برای چی با زل زدن دائمی مسائل رو پیچیدهتر میکنی؟ " و ...
طراحی صحنه این نمایش که توسط سینا ییلاقبیگی انجام شده، خیلی ساده و همزمان مناسب و دراماتیک است: فضای صحنه به گونهای هوشمندانه و هنرمندانه با استفاده از پردههای کرم رنگ جنبی از فضای پشت صحنه جدا شده، طوری که هردو بخش به مثابه فضای یک خانه کاربری نمایشی داشته باشند.
طراحی خوب و مناسب نور که توسط رضا خضرائی انجام شده به جذابیت اجرا کمک کرده، ضمن آنکه مثل طراحی نور بعضی از نمایشهای دیگر بدون دلیل از نور استفادهای تزئینی و جلوهافزا نشده است.
اجرا کلاً پرسوناژمحور است و کارگردان در هدایت بازیگران گاهی موفق و در مواردی ناموفق بوده است: گرچه عنصر اغراق تا اندازهای جزو موضوع نمایش است، اما بازی بازیگران (هر دو بازیگر مرد، ایوب آقاخانی و سامان دارابی) گاهی بسیار اغراقآمیز جلوه میکنند (مخصوصاً در نیمه دوم نمایش)؛ این عارضه گرچه سرگرمکننده است، اما به بخش درامگونه متن اصلی و موضوع نمایش آسیب نسبی زده است؛ نکته فوق نشان میدهد که کارگردان به جنبه کمیک اجرا اهمیت بیشتری داده و حتی عنوان نمایش هم گواه آن است. در جاهایی که بازیگران از اغراق کمتری استفاده میکنند، بازیهایشان به دلیل آنکه از دستها، همه حالات چهره و حرکات سر و بدن به طور مناسب استفاده میکنند، بسیار جذاب و ستودنی است. بازی هر دو بازیگر زن ( مرضیه صدرائی و الهه زحمتی) زیبا و بینقص است.
میزانسنها خیلی خوب، نمایشی و حتی گاهی تأویل هستند: صحنهای که در آن سامان دارابی دستش را از زیر دست سرگرد (ایوب آقاخانی) رد میکند و در مقابل سینه او نگه میدارد و همزمان در رابطه با همان حرکت دیالوگی هم بر زبان میآورد، جزو این صحنههاست. در کل، توحید معصومی به عنوان کارگردان در رابطه با انتخاب میزانسنها، چگونگی شکلدهی صحنهها و نیز ورود و خروج بازیگران خیلی خوب عمل کرده و از نظر هدایت بازیگران هم با توجه به موارد پیش گفته، از برخی جهات موفق و در مواردی به همان علت استفاده زیاد از عنصر اغراق، ضعفهایی هم مشهود است.
در نمایش "مگس" به کارگردانی توحید معصومی گرچه برخلاف اجرای قبلی به کارگردانی مائده طهماسبی که در سال 1386 با تأکید بر محتوای نمایشنامه اصلی "خانواده تت " اجرا شد، به وجوه کمیک اثر اهمیت بیشتری داده شده، اما از نظر کارگردانی، طراحی صحنه و نیز به دلیل بازی پر فراز و فرودتر بازیگران زن (در طول اجرا) و جذابیت بازی بازیگران مرد (خصوصاً در نیمه اول نمایش)، اجرایی جذابتر است.
نقدی از حسن پارسایی