.
نقدی بر نمایش این یک کنفرانس از شکست ماست احتمال اسپویل دارد:
قبل از هر چیزی به این جمله از #باب_مارلی توجه کنید:
تا وقتی با کفشهای کسی
... دیدن ادامه ››
راه نرفتی در مورد راه رفتنش قضاوت نکن
حال برویم سر #تئاتر بازیگران پابرهنه در کنار ریل قطار آمده اند، گویی قرار است خودکشی کنند و به دنبال یک دلیل قانع کننده برای این تصمیم می گردند دو نفره شان پدر دو نفره شان پسر می شوند یکی از پدر ها سخت گیر و منضبط پدر دیگر منفعل و بی خیال هر دو سبب اختلالات و مشکلات درون پسر ها می شوند هر پسر حسرت پدری دیگر را می خورد که ندارد چیزی که بارها در زندگیمان لمس می کنیم همه ی ما حسرتی داریم برای چیزهایی که از آن ما نیست و قدر داشته هایمان را نمی دانیم
پیرمردی کنار ریل با دست بسته تکان نمی خورد گویی این پیرمرد همان مرگ است که انتظار ما را می کشد به راستی افرادی که قصد خود کشی دارند گویا دست و پای مرگ را بسته اند و با خواست خودشان قصد رفتن به یک مهمانی را دارند که هنوز به آن مهمانی دعوت نشده اند بازیگران به درستی نشان می دهند شرایط می تواند جایگاه آدم ها را تغییر دهد و فردی که منفعل است با تغییر قسمتی از زندگیش می توانست یک فرد سختگیر و دیکتاتور معابی باشد دست آخر می بینیم پیرمرد دست ها و پاهای خودش را باز می کند و با طعنه به افرادی که قصد خودکشی داشتند
می گوید شما این کاره نیستید و به داخل اتاقک می رود آن ها نتوانستند خودشان را توجیه کنند و ترسیدند خودکشی کنند پیرمرد از داخل اتاقک کفش هایشان را به بیرون می اندازد این نشان می دهد بازیگران با وجود این که می خواستند افرادی را که به یک میهمانی ناخواسته (مرگ) می روند را درک کنند اما باز هم نتوانستند چون کفش های آن افراد را نپوشیده بودند چون مسیری که آن ها رفته بودند را طی نکرده بودند فقط می خواستند از انتها وارد یک ماجرایی شوند و شکست خوردند .
پا نوشت یک: بازیها شدیدا عالی وخوب بود بازی #پوریا_شکیبایی دیوانه کننده بود و من را یاد پدر بزرگوارش که از عشاقشم انداخت چقدر من کاراکتری که #امید_شوندی خلق کرده بود را دوست داشتم. بینظیر هستی