درود مجدد بر جناب موسوی عزیز؛
در جریان آن بحث به جدل کشیده بودم و خواندم آن زمان؛
دوست خوبم علیرضا که از کنشگران این حوزه هستند و البته شکی بر دانش و خِرد ورزی جناب خدایی هم نیست و بنده در این ٢ سال اخیر بیشتر پست هایشان را با دقت و حوصله چه در تیوال و چه در جراید دنبال می کنم منتها ٢ ایراد بنظرم وارده به ایشان ؛ اول : شرکت نکردن ایشان در خوانش نقدهای دیگران که خود اثباتیست بر اصطلاح مورد اشاره شما (أنا الحق) و دوم : سبک و ساختار ادبیات در نقدهای ایشان که بواسطه استفاده از واژگان لغتنامه ای و چینش جملات که مرا یاد ویلیام فاکنر فقید می اندازد و شاید روزی اگر فرصت شد یکی از نقدهای متأخرشان را بر اساس ساختمان جملات و کلمات در مسیر هدفمندی بیانشان تحلیل کردم و بازنمایی آن را زیر پستشان نوشتم چون ریشه ای معتقدم که با این روش قلم زدن مجموع خوانندگان کم می شود و یا بد ... دیدن ادامه ›› فهمی در بین مسیر خوانشی رخ می دهد و شاید معدود افراد نوعی چون من از این متن لذت ببرم و بر دایره واژگان جستجو کرده ام بیفزایم لذا ساده نویسی و قابل درک شدن برای طیف ببشتری از خوانندگان باید در دستور کار قرار گیرد در غیر اینصورت مواجه با یک نقد ویترینی هستیم که تعامل برقرار نمیکند بصورت کلی و عمومی.
اگر حوصله دارید در همین جا برایتان خاطره ای تعریف کنم که برشی از زندگی خودم هست در سالهای اولیه دانشگاه که بی ربط برای تفسیر فوق نخواهد بود.
با احترام
ارادت❤️
قطعاً این نوشته شوآف به حساب نیاید و صرفاً برای تأویل و تفسیری موازی در ادبیات در حوزه نقد است.
برشی از یک دهه عمر :
(در زبان های برنامه نویسی هر چه سطح زبان برنامه بالاتر باشد به زبان انسان نزدیک تر است مانند زبانهای دات نت و آبجکت اورینتد و ... دیدن ادامه ›› بالعکس هرچه زبان سطح پایین تر باشد به مانند زبان اسمبلی ، به صفر و یک و زبان ماشین نزدیک تر است)
نیمه دهه ٧٠ ورودم به دانشگاه در رشته نرم افزار برای اولین رشته تحصیلیم مصادف شد با دوستی با شخصی که در حوزه برنامه نویسی مرا به رقابت وا داشت.
آن زمان خبری از کلاسهای آبجکت و یا ویژوال ها نبود و بهترین زبان سطح بالا همان ++C بود که در اولین رقابت جدی قرار شد پراسیجر یا ماژول تقویم شمسی را زیر ١٠٠٠ خط کُد بنویسیم که این بازی را من با ٩٧٠ خط و بدون باگ بردم، دوباره رقابتی در گرفت به پیشنهاد دوستم برای نوشتن یک Word processor یا پردازنده متن در کمتر از ١٠٠٠٠ خط اینبار با زبانی سطح پایین تر به نام کوبول که دوستم مسابقه را در زیر ده هزار خط برد یادم میاد اختلافمون حدود ١٠٠ خط کُد بود.
((هر چه سطح زبان برنامه نویسی پایین تر آید باید برای هدف نهایی از خطوط بیشتری در کد نویسی استفاده کرد بطور مثال در زبان اسمبلی برای گزاره A+B باید یکصد خط نوشت این در حالیست که مثلاً در زبان سطح بالای ++C می توان همین گزاره را در ٥ خط جمع کرد))
جنون بازی به سمتی پیش رفت که با پیشنهاد من برای نوشتن یک پروسیجر پیشرفته موتور جستجو با زبان اسمبلی که نزدیکترین زبان به زبان صفر و یک ماشین است در گرفت و البته این بازی را هم در زمان و هم در تعداد خط من بردم...
زندگیمون به سمت یک "روبات شدن" پیش می رفت ، دوستم به واسطه نبوغش در کوبول ،maintenancer یا نگهدارنده سیسیتم های خطی و خطایابی در مخابرات شد از طرف شرکت dpfe و من نیز در برنامه نویسی شبکه عضو تیمی دولتی شدم، سایه شوم ماشینیسم و کدنویسی از ما روباتهای خاصی ساخته بود تا جایی که پس از یک دهه به فرسودگی روحی رسیدم و تغییر مقصد تحصیلی و شغلی دادم و دوستم نیز به کانادا رفت و بواسطه سبقه خوبش در یک شرکت معتبر کار خوبی در همان حوزه ولی با درجه مدیر ارشدی تیم گرفت...
نقل این حکایت موازی با بحث قبلی در پست پیشین حاکی از آن است که وقتی در یک اقیانوس غرق می شوی مرزها را یادت می رود و اینکه تو برای که می نویسی؟؟!
در آن دهه من غرق در کدها بودم و در این دهه شناور در واژگان و اینکه نباید فراموش کرد که در حوزه تئاتر و سینما طوری قلم بزنی که حداقل ٥٠ درصد با متنت ارتباط برقرار کنند...