"روباه" از نمایشی سرگرمکننده فراتر نمیرود، چون برای نویسنده پیشبینیناپذیری داستانش ارزش بیشتری از چرایی رویدادها و رابطهها داشته است؛ برای نمونه، انگیزه "مغز متفکر" دزدی دانسته نیست، یا سرانجام کار (اگر همه چیز خوب پیش برود) با زیرکی و رندی کسی که چنین نقشه پیچیدهای را طراحی کرده، نمیخواند. پایان نمایش هم، انگار همان "سنگ لحدی" است که قرار است با زدن به پیشانی تماشاگر، به او "نداشتن عاقبت کار بد" را گوشزد کند. اجرای کار کمابیش خوب است. دکور خوابگاه با واقعیت میخواند. بازیها کمابیش خوب هستند، اما مشکل در باورپذیری شخصیت نگهبان خوابگاه (با بازی ایوب آقاخانی)، بدون هیچ گریم یا تعییر قیافه است؛ با این شکل و شمایل او بیشتر همانند یک کارمند آراسته پشتمیزنشین است تا نگهبان خوابگاه.