ای آنکه به دیدار تو روشن دل ما
چون روز همه شب از رخت محفل ما
دل از سر کوی تو کجا پای کشد
تا آنچه عجین به عشقت آب و گل ما
در خلوت خاطر فروغ زندگانی
ای زندگانی را امید جاودانی
ای درسپیده دم صفای صبح هستی
ای نکهت افزای هوای می پرستی
ای همچو آیینه آیین تو روشن
ای از گل رخسار تو محفل چو گلشن
از عطر نام و یاد تو ای عزیز دلبر
بادا نشان و جان و دل ما را معطر