در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | هادی بخشان درباره نمایش هفتمین جان سگ: 1) حبیب (بهنام شرفی) ساطع و درخشان: بی نیاز از حاشیه و بداهه، غرق در
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 02:08:25
1) حبیب (بهنام شرفی)
ساطع و درخشان:
بی نیاز از حاشیه و بداهه، غرق در نقش خویش همچون ستاره ای بر روی صحنه نورافشانی میکند. حبیب آن همسر بی توجه به نیکا و بهنام، آن ستاره تئاتر بی تمنا به مهدی، و چه ساده و بی ریا نقش خود را ایفا کرد تا در یادها بماند که زندگی قانون نانوشته ای دارد همانند قانون سگان، که فرد ضعیف و پای دربند محکوم به زوال است. آی حبیب، اگر ذره ای از محبت خود را که نثار سپیده ها میکردی، برای آن همسر کودک خویش داشتی، بی شک به عذاب خیانت و جنایت دچار نمیشدی، ولی باید میشد و میدیدیم و می آموختیم از این صحنه زندگی.

2) پدرام (مهدی کوشکی)
ژیان ... دیدن ادامه ›› و طغیان:
غضب، کلافگی و درماندگی از حماقت نیکا، از جهالت و بی تجربگی وی، با تار و پود خویش عجین شده. پدرام همچون پدری مهربان که نیکا از طفولیت بر روی پاهای او بزرگ شده است و همچون عاشقی خشمگین، بسان نفس اماره نیکا درخشید. و چه هنرمندانه بود وجدان بیدار پدرام و مهدی (نقش چهارم) که مدام به انها گوشزد می کرد، دیالوگ ها و تذکرها به ترلان را و چه هنرمندانه حذف شد آن شلاق های نکوهش مهدی (بلندتر و با حس تر اجرا کن) که بر تن عریان ترلان می خوابید و چه خوشبخت انسانی است ترلان که زیر هجمه سهمگین چکش های این استاد تئاتر و زندگی فولاد آبدیده ای می شود.

3) نیکا (ترلان پروانه)
حضور، سقوط، ظهور و بالندگی:
و اما ترلان، درخور نقش نیکای خیره سر و در آرزوی رفتن، رویای نسل امروز این جامعه. شاهکاری بی بدیل از نقش آفرینی. ظهور ترلان با نیکا در تئاتر همراه شد با تکبر و غرور، ایستاده بر بلندای صحنه که من یگانه ستاره این میدانم ولیکن پدرام با زمزمه مداوم در گوش نیکا، مهدی با تذکر پی در پی به ترلان، وی را شکست چنان که صدای خورد شدن استخوان هایش من تماشاگر را آزار داد و این حقیقت تلخ زندگی است که تا سقوطی نباشد، صعودی نیست. خوشا بحال ترلان که مهدی همانند استاد شاهکار whiplash وی را می کوبد و می شکند و می سوزاند و سپس از خاکستر وی، ققنوس افسانه ای سر بر خواهد آورد.
ترلان بسان نیکا، خسته در پیله خود فرو رفته بود. سرخورده از چهره واقعی زندگی یعنی تئاتر.
پروانه ای در راه است.
ترلان همانند پروانه ای شگرف ظهور خواهد کرد و چه فرخنده روزی است آن روز برای سینما و تئاتر ایران.

4) نقش چهارم (وجدان)
و این بود داستان این هنر زیبا که جامعه وجودی جز وجدان عمومی نیست و سقوط خواهد کرد هر آنکه لگدمال کند وجدان خویش را.

مشتاق به تماشای مجدد این هنر ناب هستم.