تابستان نمایش مرگ پرسوناست ، در زیر فشار سایه های سرکوب شده ،
انگار خودمانیم که در هیاهوی امروز زیر کولر خنک خوابیدیم ، احساس خوشبختی و شادی میکنیم ، صدای کولر و آسایش باد خنک آن نمی گذارد که خود را بشنویم ، و بعد ناگهان دیواره سقف فرو میریزد ، حالا دیگر هم سکوت بیشتر است و هم خنکی باد کولر در تابستان را مثل یک مخدر بی حس کننده نداریم ،
صدای نجواهای درون را میشنویم و سایه به آرامی بالا می آید با تمام غرایز و پیام های سرکوب شده است ، درونی زخم خورده و البته در ابتدا ناتوان ،
فایده ای ندارد بیش از آن قدرت دارد که بتوانیم ساکتش کنیم، پس در سرکوب دوباره اون راه به جایی نمی بریم
و بعد آرام آرام همه چیز را می بلعد ، و مرگ پرسونا فرا میرسد ، گویی دیگر آنچه در نمایش می بینیم به تمامی فقط سایه است
نمایش را ببینید دوستان