در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | ساناز ب درباره نمایش نون زنش را بیشتر از مُصدق دوست دارد: «دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد» کتابی از شهرام رحیمیان که مد
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 22:08:30
«دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد» کتابی از شهرام رحیمیان که مدت‌هاست تعریفش رو شنیدم و مشتاق خوندنشم و اخیراً خریدمش و تو لیست کتاب‌هایی که باید بخونم هست...چند وقت پیش طبق عادت، تو تیوال می‌گشتم که اتفاقی صفحهٔ این نمایش رو دیدم و تصمیم گرفتم پیش از خوندن کتاب، این نمایش رو ببینم. قبل از هر چیزی خدا قوت می‌گم به همهٔ دست‌اندرکارانی که زحمت کشیدن...با اینکه شخصیت‌پردازی دکتر مصدق می‌تونست خیلی خیلی بهتر باشه، و یا حتی گریم، من به شخصه از بازی کیانوش جواد اسلامی بیش از بقیه هنرمندان لذت بردم. با دیدن این اجرا، که البته بازی بازیگران و یا گریم‌ها می‌تونست خیلی قوی‌تر باشه، بسیار مشتاق‌تر شدم برای خوندن کتاب! چقدر موضوع خوبی داشت و چقدر قشنگ داستان در برهه‌ای حساس و مهم از تاریخ روایت می‌شه. چقدر تاریخ اسرارآمیزه و به طرز عجیبی روی اطرافش تأثیر می‌ذاره و تکرار می‌شه...چقدر ذهنم درگیر شده بود که کی کار درست رو کرد و کی باید سرزنش بشه؟ می‌تونیم قضاوت کنیم؟ می‌تونیم بگیم دکتر فاطمی آدم خوب داستان بود و دکتر نون آدم بد و خائن؟ هیچ چیز سیاه سفید نیست...هیچ چیز کلی نیست...و خیلی سخت می‌شه خودمون رو بذاریم جای اون فرد، تو اون لحظه، و فکر کنیم چه تصمیمی باید گرفت و چه کاری درسته...اینکه اولویتمون حفظ تمامی ارزش‌هامون باشه، به هر قیمتی، حتی فدا کردن خانواده و عشق و عزیزترین‌هامون؟ کدوم درسته؟ چی کار باید کرد؟ با وجدانی که یک عمر قراره شکنجه‌مون کنه و خودِ سرزنشگرمون، چطور باید به صلح برسیم؟ چقدر سخته زندگی...چقدر سخته مهم بودن تو بخشی از تاریخ...چقدر سخته که همه چی، هر کاری، روی چیزای دیگه تأثیر می‌ذاره...و چقدر مردم عجیبی هستیم که صبح کودتا می‌گفتیم یا مرگ یا مصدق و عصر کودتا مرگ بر مصدق...! هنوز همون آدماییم...هنوز همونطوریم...و هنوز از ماست که بر ماست!