باز پاییز است و دلم در گرو عشقی نامعلوم
از دردی پیام می دهد اما نا مفهوم
دوست گردردی می دهد درمانش نیز هم
عشق می ورزد و عاشقی می آموزد نیز هم
برای عاشق رسیدن به معشوقش
برای نقاش رنگ و بومش
برای خطاط قلم و مرکبش
برای موسیقی دان ساز و دفتر نتش
برای بازیگر متن و صحنه نمایشش
برای شاعر شعر و نوشته هایش
برای طراح دفتر و طرحهایش
زمان هاست می گذرد
... دیدن ادامه ››
واین درد همراه من است
درشهر اتاقم
بهار به زمستان می رسانم
کودک نابالغ و جودم
چشم تب دارم را
می سپارم به کلامی بی پیرایه و بی استعاره
خیال را سوار براسب قلم می کنم تاآزادانه بر صفحه کاغذ به تازد
تا نوشتن مرهم دل باشد
نوشتن بهانه می کنم
با تمام وجودم فریاد می زنم
تا عشق هست در این دنیا که من زنده ام