هنوز این نمایش رو ندیدم
و موارد متعددی بوده که در تئاترها، لحظاتی پیش اومده که حتی "تلخند" هم شاملش نمی شده و برخی از تماشاچی ها بهش می خندیدن ... درک می کنم این حسِ "چرا درک نمی کنی؟ این جاش خنده دار نبود! گریه دار بود!!" اما، بهش که فکر می کنم می بینم، بهتره "هنر" رو ، لااقل هنر رو، حزب بندی و خط کشی نکنیم؛ نگیم تو درکت نمی رسه، نیا! نبین! تو نمی فهمیش ...
همین که اومده اینو ببینه، دمش هم گرم ... بسه هرچی مردم رفتن تئاتر گلریز و عبدو، بسه! بسه هرچی سریال های ... سدا و سیما رو دیدن و هی سطح توقعاتشون از تولیدات فرهنگی نزول کرد و نزول کرد و نزول کرد
بذارین از هزلیات و هجویات، بیان بیرون ... کم کم یاد می گیرن... فرهنگ، هنر، زیباشناسی، ادبیات ، همه "آموختنیه" ... بستری نیاز داره تا یاد گرفته بشه؛ باید دید و دید و دید، تا تفاوت ها رو درک کرد ... تا هر روز، گلستان و بوستان و غزلیات سعدی رو خوند و شاید 2-3 باری در طول عمر، سراغِ آخر کلیات سعدی هم رفت و "هزلیات"ش رو خوند ...